۱۳۸۶ آبان ۹, چهارشنبه

سفر نا مه

سه تا دوستیم که پای ثابت کوهنوردی هستیم و فرصتی هم دست بده به مسافرت می ریم . اردیبهشت ماهه که تصمیم می گیریم که به استان گیلان سفر کنیم و از ماسوله و قلعه رودخان دیدن کنیم . قلعه رودخان نام قلعه ای تاریخی متعلق به دوران سلجوقی است که در بیست کیلومتری جتوب غربی شهر فومن در استان گیلان قرار دارد . این قلعه بر فراز ارتفاعات روستای رودخان قرار دارد . دیوار قلعه 1500 متر طول دارد و در آن 5 برج قرار گرفته شده است . به این قلعه 1000 پله نیز می گویند و در ارتفاعی بین 655 تا 715 متری از سطخ دریا واقع شده است و در پایین آن رودخانه ای با همین نام جاری است به هر حال این وصف خیلی مختصری از این قلعه دیدنی بود ولی شنیدن کی بود مانند دیدن .( دیدن این قلعه را به تمام کسانیکه توان رفتن از 1000 پله را دارند توصیه می کنم) صبح روز چهارشنبه است و ما 5 نفر به طرف رشت راه می افتیم . بعد از اتوبان قزوین که به طرف رشت می پیچیم جاده اونقدر خلوت و صافه که متوجه سرعت ماشین نمی شیم تا اینکه جلوتر در کنار جاده متوجه ایست پلیس می شیم دوستم ترمز می کنه ولی همگی متفق القول هستیم که شاید با ما نبوده و دوباره به راه می افتیم تا اینکه بعد از طی مسافتی متوجه ماشین پلیس که آژیر کشان دنبال ما می اومد می شیم ....... بزن کنار بزن کنار !!!! چرا فرار می کنید ؟ جناب ما فرار نکردیم ، مگه ما چیکار کرده بودیم که فرار کنیم .شما به ایست پلیس توجه نکردین . ولی ما آرم پلیس رو ندیدیم و فکر کردیم شاید خدای نکرده توی جاده خطری متوجه ما باشه برای همینه که راه افتادیم ... ماشین باید بره تو پارکینگ و به همکارش میگه که ماشین رو باید به پارکینگ ببره و بخوابونه .... ای بابا جناب ( همگی با هم ) ما که سرعت نداشتیم . سرعت نداشتین ؟ شما داشتین با 180 می رفتین ! واقعا ؟ ما معذرت می خواهیم اصلا متوجه نشدیم . حالا شما ببخشید و جریمه کنید (همگی با هم ) ولی جناب ما پنج تا خانم تو این جاده بدون ماشین چیکار کنیم تازه ما داریم می ریم رشت برای یه مراسم ختم . خوب اشکالی نداره ماشینو می بریم پارکینک و یه آژانس براتون می گیریم که شما رو ببره رشت . (باز همگی با هم ) ای وای جناب سرهنگ مگه میشه ؟ حالا ما اشتباه کردیم شما هم جریممون کنین دیگه آروم می ریم . خلاصه به خیر گذشت و فقط جریمه شدیم و جناب سرهنگ برای اینکه از شر ما 5 نفر خلاص بشه برگ جریمه رو داد دستمون . از همینجا ماجرای مسافرت ما شروع شد ........... جاده ای که به رشت می رفت بسیار دیدنی بود . ناهار را به توصیه یکی از دوستان در رشت در یک رستوران محلی خوردیم و سپس به طرف ماسوله براه افتادیم و غروب به ماسوله رسیدیم . تمام ماسوله را تا شب می گردیم. ماسوله بافت بسیار زیبا و منحصر به فردی داره . شب را درآنجا می خوابیم تا صبح به طرف قلعه رودخان حرکت کنیم . صبحونه رو که می خوریم راه می افتیم باید به طرف فومن می رفتیم چون این قلعه در 20 کیلومتری جنوب شرقی فومن در بلندترین نقطه کوه قرار گرفته و برای رسیدن به آنجا باید از شهر فومن و روستاهای گشت ، کردمحله ، گشت رودخان ، سیاه کش و سید آباد و حیدر آلات عبور کنیم .از حیدر آلات تا قلعه رودخان که 5 کیلومتر بود را پیاده طی می کنیم تا به پایین این قلعه برسیم .بعد از 3 ساعت پیاده روی به بالای قلعه می رسیم و تازه اونحاست که عظمت قلعه خستگی این راه دشوار را از تنمان بدر می کنه . مدت یک ساعت لازمه که ما بتونیم از برجهای مختلف قلعه دیدن کنیم . هیچ یک از ما حاضر به ترک این منطقه سر سبز نیستیم ولی چاره ای نیست چون کلی راه در پیش داریم تا به پایین برسیم و تا هوا تاریک نشده باید برگردیم . همگی با وجود خستگی از این کوهنوردی لذت بردیم . ناهار را در فومن خورده و به طرف لاهیجان براه می افتیم و شب را در چمخاله در متلی در کنار دریا می خوابیم . صبح روز جمعه بعد از اینکه با تله کابین از بام لاهیجان دیدن می کنیم به طرف تهران راه می افتیم . . نتیجه اخلاقی از این سفر : تند نرانید و سعی کنید در طول مسافرت از تمام دیدنیهای جاده لذت ببرید .

۱۳۸۶ مهر ۲۶, پنجشنبه

چون شاکی، خود یک دختر فراری بود !

خبر را از صفحه حوادث روزنامه اعتماد ملی می نویسم : تبرئه 3 مامور از اتهام زنای به عنف : ماجرای این پرونده در حالی رخ داد که این 3 مامور اوایل سال جاری با شکایت دختری جوان باز داشت شدند . دختر جوان درشکایت خود گفته بود ، دو روز پیش از وقوع ماجرا با دختری آشنا شدم که از خانه فرار کرده بود. چون که این دختر بسیار جوان بود او را در خانه ام نگاه داشتم و نصیحت کردم . از آنجاییکه خودم 10 سال پیش یک بار از خانه فرار کرده بودم و در این مدت مجبور شده بودم دست به هر کاری بزنم ،تجربیاتم را در اختیار آن دختر گذاشتم و او را قانع کردم تا به خانه باز گردد . فرای آن روز دختر فراری را با خود نزد پدرش بردم اما به محض اینکه این مرد مرا دید ، داخل خانه اش زندانی ام کرد و با پلیس تماس گرفت . وقتی ماموران آمدند این مرد ادعا کردکه من دخترش را ربوده ام و از من شکایت دارد به همین خاطر مرا به آنها سپرد . آن 3 مامور مرا همراه خودشان بردند اما در میان دراه گفتنند اگر با آنها رابطه داشته باشم مرا آزاد خواهند کرد . آنها مرا داخل باغی کشانده و مورد آزار و اذیت قرار دادند . با شکایت دختر جوان این 3 مامور باز داشت شدند اما در بازجویی ها منکر هر گونه آزار و اذیت شدند که این انکار تا روز محاکمه نیز ادامه داشت . این در حالی بود که قضات این شعبه نیز انکار 3 مامور را پذیرفته و با ادعای اینکه شاکی ،خود یک دختر فراری بوده است حکم به برائت متهمان داده اند . حالا قضاوت با شماست

۱۳۸۶ مهر ۱۷, سه‌شنبه

فرودگاه مهر آباد

مکان : فرودگاه مهرآباد
زمان : سه شنبه 17 مهرماه 1386
خوب این هم از این تا اومدیم بفهمیم چی به چی شد خواهر جان اومد و رفت .بله به همین سادگی . مگه این 30 سال رو فهمیدیم چه جوری بهمون گذشت ؟ نه ! حتی من یکی که نمی خوام فکرشو بکنم . آره داشتم می گفتم ، از فرودگاه که داشتم بر می گشتم انگار که خواب بودم و یه خوابی بود و تموم شد . تو این سالها انگار که بدرقه کردن عزیزان برامون عادت شده .به نظر من همیشه استقبال از مسافر زیبا تر از بدرقه است ، اینطور نیست ؟؟؟؟؟؟ ولی هر آمدی رفتی هم در پی دارد و من اینو خوب می دونم پس باید قدر همی لحظات را هم بدانیم و این دیدارها را ارج نهیم . ولی به هر حال به من که خوش گذشت و در ضمن چند تا امضاء هم برایم به یادگار ماند . باز هم منتظرش می مانم اگر عمری برایم باقی بماند