۱۳۸۶ اسفند ۱۰, جمعه

کلبه عمو تم

امشب به همراه تعدادی از مادران صلح رفتیم دیدن تئاتر کلبه عمو تم به کارگردانی آقای بهروز غریب پور . اینکارشون هم همانند کارهای قبلی بسیار زیبا بود و با اجرای خیلی قشنگ . دکور صحنه و نور پردازی و گریمها همه و همه عالی بود و پیامهای بسیار خوبی هم داشت . آنچه که در آخر بیشتر از همه برای مادران صلح لذتبخش بود پرچم آزادی بودکه توسط برده های آزاد شده به نمایش در آمد و سرود بسیار زیبایی که اچرا شد .
به همه شما دیدن این تئاتر زیبا را در فرهنگسرای بهمن توصیه می کنم
پیش از الغای بردگی،‌ در کنتاکی، مالک ثروتمند رئوفی مجبور می‌شود،‌ در پی مشکلات شدید مالی، بهترین و وفادارترین برده‌اش به نام تم و یک کودک به نام هلن را بفروشد. مادر پسربچه، دورگه‌ای به نام الیزا، همراه دخترش فرار می‌کند: او، که تحت تعقیب است، معجزه‌آسا موفق می‌شود در برابر نگاه بهت‌زده تعقیب‌کنندگانش از رودخانه اوهایو، که پوشیده از یخ است، بگذرد. سپس شرکتی متعلق به[کویکرز] به او پناه می‌دهد و شوهرش جرج نیز، که از دست اربابی ظالم فرار کرده است، در آنجا به او می‌پیوندد. آنها به اتفاق به کانادا می‌روند و زندگی نویی را آغاز می‌کنند، یک زندگی آزاد. اما سرنوشت عمو تم غم‌انگیزتر است: تم، اگرچه از آنچه در انتظار اوست آگاه است، به دنبال آن تاجر برده می‌رود و با قلبی شکسته خانواده‌اش را ترک می‌گوید. برخورد توم با ایوانچلین سنت کلار، دختربچه‌ای مهربان که پدرش را وادار می‌کند تا تم را بخرد، مرحله‌ای آکنده از آرامش و حس پرشور مذهبی در زندگی این برده می‌آفریند. اما ایوانجلین می‌میرد، و کمی بعد پدرش نیز در جریان یک زد و خورد زخمی مهلک برمی‌دارد. برده‌ها را می‌فروشد و تم بیچاره به دست سیمون لگری خشن می‌افتد که او را به کشتزار پنبه خود می‌برد تا از او یک مراقب بسازد. تم از بدرفتاری با برادرانش سرباز می‌زند، و به نیروی ایمانش، جرئت می‌کند با اربابش به مقابله برخیزد. ارباب خشمگین می‌شود و او را تا سرحد مرگ می‌زند. هنگامی که پسر ارباب سابق تم موفق می‌شود پس از جستجوهای فراوان، وی را بیابد تا نجاتش دهد و او را به میان خویشانش بازگرداند.، تنها آخرین کلمات او را می‌شنود که روی لبانش به سردی می‌گراید: کلمات عشق و بخشش. اما درسی که تم می‌دهد به هدر نمی‌رود و پسر جوان، چون به خانه باز می‌گردد، همه بردگان پیشین خود را آزاد می‌کند.

۱۳۸۶ اسفند ۹, پنجشنبه

خوک در انتهای راه است

بالاخره خوک هم که قرار بود برای ما آرامش و شادی بیاورد به انتهای راه رسیده وکم کم دارد برای یک استراحت دوازده ساله ما را ترک می کند وچند هفته دیگر جایش را به موش کوچولو خواهد داد
. بر طبق طالع بینی چینی سال خوک باید بهترین سال برای تمام مردم دنیا باشد چرا که دراین سال باید کار برای همه وجود داشته باشد و گردش پول عادلانه باشد . آیا برای ما هم اینگونه بوده ؟؟؟؟؟
طبق همان طالع بینها قرار بود که در سال خوک از دست گرفتاریهای سیاسی و اداری نفسی به راحتی بکشیم و همچنین قرار بر این بود سال تعادل و تناسب باشد یعنی برای روشنفکران و اهل حساب و کتاب به یک اندازه خوب
باشد . آیا چنین بوده ؟ ؟؟؟
طالع بینهای چینی گفته بودند در این سال خیانت و بی اعتمادی ها بسیار کم خواهد بود ، سالی که صلح طلبی عمیق نامیده شده بود . سالی که صلح و دوستی باید در دنیا گسترده می شد و خیانتها و جنایتها کاهش پیدا می کرد . آیا آمارها اینچنین نشان دادند ؟
سالی که باید ادبیات بر تارک آن می درخشید و نویسندگان و شعرا و همچنین هنرمندان به دور از دغدغه های رایج به موفقیت های چشمگیری نائل می شدند. آیا چنین اتفاقی را شما در عرصه هنری شاهد بودید ؟ می گویند از بدی سال خوک این است که مردم کمتر ازهمدیگر کمتر تقاضای کمک می کنند وبه همین دلیل است که بیشتر دچار آسیب می شوند .
بنا بر این تقسیم دوازده گانه موش ، گاو ، ببر، خرگوش ، اژدها ، مار ، اسب ، بز ، میمون ، خروس ، سگ و خوک را پشت سر گذاشتیم و خیلی از اوج و فرودها را از سر گذراندیم .
از دست خوک که کاری برنیامد شاید موش کوچولو گره گشای کار ما باشد . شاید موش کوچولو با دندونای ریز و تیزش بند های بسته شده به قوانین دست و پا گیر و تبعیض آمیز را جویده و باز کند .
متولدین سالهای( 1315 - 1327 - 1339 - 1351 - 1363 ) متعلق به سال موش هستند که سال موش برایشان پربرکت باد !

۱۳۸۶ اسفند ۶, دوشنبه

نمی توانم خواهر صدایت کنم

نمی توانم نام خواهررا بر تو بنهم چرا که خواهر هرگز با خواهر خویش چنین نمی کند . پس هرگز مرا برای ارشادکردن خواهر صدا نکن چرا که جوابت را نخواهم داد
بگذارید جوانان ما با شنیدن نام پلیس احساس امنیت کنند نه احساس نا امنی و نا آرامی
دیروز که صحنه درگیری ماموران به اصطلاح امنیت را دیدم خیلی تاسف خوردم هر چند که بار اول نبود و دیگه باید با این مسائل خو گرفته باشیم ولی انگارکه خو گرفتن با مسائل غیر معقول ممکن نیست .
یک لحظه به فکر شعار های تبلیغاتی احمدی نژاد می افتم که در کلیپی که هنوز هم دارم ، خیلی با صراحت می گفت که مشکل ما که موی سر جوانان یا لباس پوشیدن دختران و پسران نیست . شاید در آن لحظه خیلی ها اینرا باور کردند که امیدوارم اکنون به اشتباه خود پی برده باشند .
به هر حال من روی سخنم با توست ، تو که از جنس منی تو که هم درد منی و خوب می دانم از آنچه من رنج میبرم تو نیز در رنجی و تمام قوانین نا برابری که در حق من بعنوان یک زن اعمال میشود حتم بدان که در حق توو خواهر تو نیز اعمال می شود و اینرا با تمام گوشت و پوستت احساس می کنی. پس چگونه است که تو به خود اجازه میدهی با همجنس خود اینچنین بیرحمانه رفتار کنی ؟ چونکه فقط اون باتوم و زور در دست توست ؟ اگر روزی تن خود تو با همون باتوم آشنا شد چی ؟ آیا هرگز به اعمالی که انجام می دهی فکر هم کرده ای ؟ اگر روزی دختر تو در مورد درستی رفتارت سئوال کند آیا واقعا جوابی برایش خواهی داشت ؟ اگر منظورتان از اینکارها امر به معروف است که در این 30 سال متاسفانه جوابی نگرفته اید . جوانان را با این طرز تفکر به چه چیزی بشارت می دهید ؟ شما که با اینکارها فقط بیدینی را بیشتر رواج می دهید تا بهشت موعود . جوانان ما چه دارند و چقدر امید به زندگی در جوانان وجود دارد ؟ جوانی که بعد از یک روز پر تلاش هیچ تفریحی ندارد . چرا که شما امنیت آنها را از بین برده اید به بهانه طرح امنیت اجتماعی . مگر زنان برابر خواه چه می خواهند ؟ مگر نه اینست که هوو نمی خواهند نه فقط برای خود که برای تو نیز . مگر تو نمی خواهی که یک انسان درسته و کامل به حساب بیایی ؟ مگر به کامل بودن خود اعتقاد نداری ؟ پس این بند ها را از دست و پایت باز کن نه تنها ازدست و پایت بلکه از تفکرت نیز . آری تو یک زنی و بالاتر از آن یک مادر ، مادری که نسل آینده از آن توست بیا و کاری در حق دخترت انجام بده که فردا خدای ناکرده شرمنده دخترت نباشی !

۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

باز هم ماه اسفند و خانه تکانی

از دیروز دارم با خودم کلنجار میرم که کم کم شروع کنم به خونه تکونی عید . راستش از ماه اسفند اصلا خوشم نمیاد و هیچ حس خوبی
نسبت بهش ندارم . حالا چرا ؟ بماند . به هر حال دیروز با وجود اینکه هزار و یک کار بیرون از خونه داشتم ، ترجیح دادم که تو خونه بمونم تا شاید کاری انجام بدم . ولی تا خواستم فکر کار و بکنم با خودم گفتم فقط یه اینترنت سر بزنم بعد . بعد هم فکر کردم یه 2صفحه کتاب بخونم بعد . خلاصه این بعد و بعد و بعد شد شب ولی من راضی بودم چون احساس کردم که یه روزم مال خودم بود بدون اینکه مجبور به انجام کاری باشم حتی اگر اون کار باب میلم هم باشه . اگه بدونین چقدر این روزا به آدم می چسبه و مزه می کنه !!!! میگین نه امتحانش کنین . به هر حال حفظ سنتها خیلی خوبه و ما به هیچ عنوان نباید سنتهای عید نوروز را از یاد ببریم ، هر چند که خیلیها بدشون نمیاد که جای عید نوروز را با اعیاد دیگه عوض کنن . ما ولی با بجا آوردن تمام سنتها سعی می کنیم که این عید باستانی را حفظش کنیم هر چند که فعلا برای شادمانی کردن خیلی دلیلی نداشته باشیم بخاطر خیلی چیزها .
به هر حال منهم بالاخره امروز شروع کردم به کاری که دیروز فکرشو کرده بودم و راضی هم هستم و هیچ خستگی هم احساس نمی کنم . کار زوری خیلی سخته نه ؟؟؟؟ هر کاری رو باید با عشق انجامش داد .
هنگام کار یه مطلبی به ذهنم رسیدکه خواستم با مادران به خصوص مادران جوان در میون بذارم و یه توصیه ایمنی به خانمهای خانه دار همیشه از جان گذشته بکنم
اینروزا سقوط از روی نردبان و چهارپایه و اینجور چیزها فت و فراوون دیدن میشه و همچنین آسیبهاییکه مواد شوینده به ریه ها و پوست دستهای بانوان گرامی وارد می کند . بنابراین بیایید هنگام کار بیشتر رعایت اصول بهداشتی و ایمنی را بکنیم چرا که خانه های ما بیشتر از برق افتادنهای اضافی به وجود نازنین مادران سالم احتیاج دارد . یعنی به قولی کمی از وسواس خود کم کنید . امکان پذیر هست فقط کمی تمرین لازم داره .
پی نوشت : قابل توجه بانوان گرامی : هرگز دست رد بر کمک آقایان نزنید و آنان را آزرده خاطر نسازید چرا که شیرینی خانه تکانی شب عید به همکاری آن است !!!! فقط کافیست که شما بخواهید .

۱۳۸۶ بهمن ۲۶, جمعه

بازار نیکوکاری محک

سلام دوستان برای کار خوب کردن هرگز دیر نیست . خرید هدیه نوروزی یک سنت دیرینه برای ما ایرانیان است و چه خوبست که با این خرید ها باعث خوشحالی عده ای از کودکانمان در بیمارستان بزرک محک شده و در کار خیری نیز شرکت کرده باشیم . بیایید آخر هفته را چند ساعتی در کنار عزیزانمان باشیم تا شاید درد کوچکی را از دردهایشان تسکین دهیم . بازار نیکوکاری هدایای نوروزی محک : پنجشنبه و جمعه 2و3 اسفند ماه 1386 ساعت 10صبح الی 6 بعد از ظهر در آدرس زیر مقدم شما عزیزان را گرامی میداریم اقدسیه -ابتدای جاده لشکرک نرسیده به مینی سیتی سه راه ازگل بلوار اوشان خیابان جنت - بیمارستان فوق تخصصی سرطان کودکان محک