۱۳۸۷ مرداد ۸, سه‌شنبه

بنویسید حمایت بخوانید تزلزل

از روزی که بحث تصویب لایحه حمایت از خانواده پیش آمده در صدد بر آمدم که چیزی بنویسم ولی این روزها افکارم به شدت مغشوش است و تمرکز ندارم .
محبوبه جان امروز مطلبت را که از پشت دیوارهای اوین آمده بود خواندم . بسیار خوشحالم و به تو و امثال تو می بالم . گاهی فکر می کنم اگر می شد از دستاوردهای جوانانمان به خوبی استفاده کنیم به چه پیشرفتهایی می توانستیم نائل شویم . آیا خواهیم توانست در قبال این سهل انگاریهای خواسته یا ناخواسته جواب قانع کننده ای برای آیند گانمان داشته باشیم ؟؟؟؟ چرا ، چرا و هزاران چرا هر روز در افکارمان موج می زند و هیچ جوابی برایشان پیدا نمی کنیم .
از دموکراسی صحبت کردی و اینکه تساوی حقوق زن و مرد لازمه دموکراسی هست . حرف از عدالت و عدالتخواهی زدی . ما دیگر به صدای بی عدالتی عادت کرده ایم ولی انگار که واژه هایمان نیز در حال تغییر و تحول است . " لایحه حمایت از خانواده " البته بنویسید " حمایت " بخوانید " تزلزل " . می خواهم بدانم آیا این یک نوع فروپاشی خانواده نیست که بدست قانون صورت می گیرد ؟ به قول دوستی که می گفت این قانون نه یک توهین به زنان بلکه توهین مستقیم به مردان است . یک به اصطلاح نماینده زن در مجلس در دفاع از این لایحه گفته بود " مردان ما تنوع طلبند " شاید تعدادی از مردان به اصطلاح رجال با شنیدن این سخن به وجد بیایند و در دل به این بانوی محترم آفرین بگویند ولی با کمی تفکر حتما به این نتیجه خواهند رسید که فرقی بین انسان و حیوان وجود دارد و آن کنترل نفس و احساسات است . پس معنی تنوع طلبی مردان چیست ؟؟؟؟
نه محبوبه جان باور کردنش خیلی هم سخت نیست چرا که خوب می دانیم زنان در هیچ دوره ای حامی نداشتند ولی همواره به عنوان زن و مادر همیشه خود حمایت کنند بودند . بنابراین حالا هم این خود ما هستیم که باید همبستگی خودمان را در این عرصه ثابت کنیم .
محبوبه جان مطمئن باش با وجود فرزندان برومندی مانند شما حتما واژه زیبای همبستگی معنی پیدا خواهد کرد و در فرهنگمان حک خواهد شد . مطمئن باش که همه زنان یکپارچه علیه این قانون بپا خواهند خواست و جلوی تصویب این لایحه را خواهند گرفت . دختران سرزمین آفتاب دیگر اجازه نخواهند داد که همنوعانشان بیشتر از این تحت ظلم قرار گرفته و مورد اهانت واقع شوند .
منتظرت هستیم که هر چه زودتر به دامان خانواده باز گردی .

۱۳۸۷ تیر ۳۱, دوشنبه

ترویج قتلهای ناموسی در قالب شعر و آهنگ

یه سری آهنگ پسرم ریخته بود توی کامپیوتر که نمی دونم از کجا آورده بودش . از همین نوع آهنگهای به قول ما شلم شوربایی. آهنگی داشت پحش می شد که مضمونش مرا کنجکاو به دقت در شعر آهنگ کرد . خوب که به مضمون شعرش گوش کردم آنچنان جا خوردم و حالم دگرگون شد که تصمیم گرفتم شما را هم بی بهره نذارم . برای این تمدنی که ادعاشو داریم دلم به درد اومد . مدتهاست که عادت کردیم به شنیدن آهنگهایی با مضمون و اشعار بی معنی که چه د رداخل و چه خارج از ایران اجرا میشه و جالب توجه اینه که وزارت ارشاد که قیچی سانسورش همه جا خوب کار می کنه انگار در اینگونه موارد لبه قیچیش حسابی کند میشه . گوش ما بزرگتر ها همیشه به اشعار شاعران خوب ایرانی مانند رهی معیری و جنتی عطایی و غیره و غیره عادت کرده بود ولی متاسفانه حالا وقتی ترانه ها را گوش می کنیم یا بی معنی و بی سر و ته هستنند و یا از نفرت و جدایی صحبت می کند حالاشعر این آهنگ را من براتون می نویسم و دلم می خواد که خودتون قضاوت کنید . در ضمن باید یاد آوری کنم که این آهنگ در داخل ایران توسط یک خواننده داخلی خوانده شده که من نمی شناسمش . داشتم فکر می کردم اگز این آهنگ از طرف وزارت ارشاد مجوز گرفته باشه باید ما زنان به حال خودمون زار زار گریه کنیم ، چرا که فقط تبلیغ ترویج قتلهای ناموسی را می کنه و پیش خودم گفتم چی فکر می کردیم چی شد ؟؟؟؟؟؟؟؟/ این بار اولی نبود که توی قلب من می موند
با نگاههای عجیب کفر منو در می آورد
هرز می پرید من کشتمش
در فکر کشتن کشتمش
من اون بد لعنتی رو با اشک و لبخند کشتمش
پرونده هام کامل شدن با چند تا سیگار و یه عکس - در پی اثبات یه جرم با عشق و نفرت کشتمش
انکار می کرد حرف منو وقتی که چشمامو می دید
گناهی جز این نداشت - فقط کمی هرز می پرید
با اینهمه حرف و حدیث - حیثیت منو می برد
وقتی داشت تموم می کرد جون منو قسم می خورد
آروم و هشیار کشتمش - بیدار بیدار کشتمش
چاره ای دیگر نبود - از روی اجبار کشتمش
هرز می پرید من کشتمش - در فکر کشتن کشتمش
من اون بد لعنتی را با اشک و لبخند کشتمش
اما پشیمونه دلم از بابت کشتن اون - از روی اجبار کشتمش واقعا از شنیدن این آهنگ چه حالی بهتون دست می ده ؟ من که نمی تونم گوش بدم و حالم خیلی بد میشه . فکر می کنید کم هستنند اینگونه همسران یا پدران ؟؟؟؟؟؟؟؟ هر روز در صفحه حوادث روزنامه ها با اینگونه قتلها مواجه هستیم و اینهم شاید یک نوع صحه گذاشتن بر کار این نوع قاتلین باشد نمی دانم .
پی نوشت : جالبه که من خواننده این آهنگ را نمی شناختم و خوشبختانه کلیپ آنرا نیز ندیده ام ولی در جایی خواندم که خواننده آن آقای مهدی مقدریان و فوق لیسانس حقوق هستنند که این بیشتر باعث تاسفم شد ..تا نظر شما چی باشه ؟؟؟؟؟؟

۱۳۸۷ تیر ۱۸, سه‌شنبه

اوقات از دست رفته

در مترو کرج نشسته ام و کتاب زندگی نامه فروغ فرخزاد را می خوانم . برای اولین با است که با این مترو سفر می کنم و صبح قبل از اینکه راه بیفتم فکر کردم که باید راه طولانی را در پیش داشته باشم و کتاب نیمه خوانده ام را با خود برمی دارم . خیالم راحت است که باید در آخرین ایستگاه پیاده شوم و همین است که بدون اینکه به اطرافم توجه کنم در متن کتاب غرق می شوم یک آن چشم از کتاب بر می دارم و به اطرافم نظر می اندازم . اغلب مسافران در خواب عمیقی فرو رفته اند ، با خود می گویم در این ساعت از روز که آفتاب هنوز به بالای سرمان هم نرسیده چطور می شود اینچنین خسته بود ؟ کتاب را کنار می گذارم و تصمیم می گیرم حالا که ذهنم یاری می دهد بنویسم و همینطور در حین نوشتن فکر میکنم ، حالا متوجه می شوم که چرا آمار مطالعه در کشور ما اینقدر پایین است . در کشورهای اروپایی اگر شما سوار قطار یا متر شوید اکثریت قریب به اتفاق مردم را از پیر وجوان حد اقل در حال مطالعه روزنامه خواهید دید . به مسافران دقیق تر می شوم . در کنار من دختر نوجوانی نشسته که مشغول گوش دادن آهنگی از گوشی موبایلش هست . مادر جوانش با خواهر کوچکترش در صندلی روبروی ما بخواب عمیقی فرورفته اند . تا آخر واگن را که نگاه می کنم احساس می کنم واگن مترو آنچنان در سکوت مطلقی فرو رفته و آرامشی ایجاد کرده که فضای یک کتابخانه را تداعی می کند . افسوس که مردم قادر به استفاده از این فضا نیستنند . پیر و جوان در این ساعت از روز همه در خوابند و آمار ها کاملا درست هستند . کم کم داریم به مقصد نزدیک می شویم و مسافران آرام آرام بیدار می شوند و تا به مقصد برسند احتیاج دارند تا کاملا به فضای بیداری برگردند .منهم قلم و کاغدم را در کیفم می گذارم و برای پیاده شدن خودم را آماده می کنم . اینهم روزی بود ...........

۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

باز به کدامین گناه

محبوبه را در اتوبوس دستگیر گرده اند البته با کلی ضرب و شتم . به چه جرمی ، نمی دانم . محبوبه و دیگر کسانی که در اتوبوس روز جمعه مقابل پارک ملت مورد ضرب و شتم قرار گرفته اند ، هنوز در زندان هستند .
ما می خواهیم خشونت را در جامعه از بین ببریم ولی فضایی بوجود می آوریم که از آن نه تنها بوی خشونت بلکه بوی وحشیگری به مشام می رسد . مگر ما ادعای تاریخ و تمدن نمی کنیم ؟ کدام انسان متمدن با چوب و چماق حرفش را می زند ؟ تو چماقت را بر سر چه کسی فرود می آوری ؟ جز اینست که این چماق بر سر خواهر و مادر خودت نیز فرود می آید ؟ در عکس خیلی چیزها دیدم و قیافه ای از تو که در حال ضرب و شتم همنوعت ، برادرت و خواهرت هستی . حتما از این عکسها بدست خودت هم رسیده . نظری به آنها بینداز و کلاهت را (اگر داری ) قاضی کن و در مورد عملت کمی فکر کن شاید که بار دیگر اینگونه رفتار نکنی . چرا که با خود خواهی اندیشید ، به کدامین گناه ؟؟؟؟!!! 22 روز است که خواهرانت محبوبه ها به جرم ناکرده در بندند و کسانی در بیرون چشم براه آنان . مادری جراحی شده و بستری در بیمارستان و پدری بیمار و نگران . شنیدم خانم دکتری که به طور اتفاقی آنروز عابر آن خیابان بوده شدیدا مورد ضرب و شتم قرار گرفته و هنوز در بند است و او هم مثل سایرین نمی داند به کدامین گناه باید خانواده اش و بیمارانش چشم براه برگشتش باشند ؟ آیا او خواهد توانست پس از این به قسمی که خورده به درستی پایبند باشد ؟ و هزاران سئوال دیگر.
البته این رفتار ها برای ما و امثال ما خیلی دور از ذهن نیست ، چرا که ما هیجده تیر ها را دیده ایم و دیده ایم که فرزندان بیگناه ما را چگونه در خوابگاهها و خیابانها به خاک و خون کشیدند . ولی باز این سئوال به ذهن خطور می کند که مگر ما از یک ملیت نیستیم ؟ گیریم که از یک ملیت نباشیم مگر هر دو انسان نیستیم ؟ مگر تو می توانی به همنوع خودت این چنین ظلم کنی ؟ انهم به جرم ناکرده .
این جوانان آینده سازان این مرز و بوم هستند و خود را متعلق به این آب و خاک می دانند . پس سرکوب چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ پی نوشت : به قول دوستی : هرگز به ذهنتان خطور کرده است که این سرزمین مال ماست ؟ بلی اینجا سرزمین منست ولی چرا بهترین فرزندانم در بندند ؟ مگر روناک ها و هانا ها و فرزادها و اسانلو ها ودانشجویان در بند و .. و .... و .. و هزاران هزار دیگر چه کرده اند که مستحق اینگونه مجازات هستنند ؟ مگرما در سرزمین خویش بیگانه ایم که اینگونه با ما رفتار می شود ؟ مگر نه اینست که هرکس در سرزمین خویش قلبش برای همنوعش می تپد ؟ قلب این جوانان نیز برای همنوعشان تپیده .
. من هیچکدام از این فرزندان را از نزدیگ نمی شناسم ولی خوب می دانم که اهدافشان والا بوده و مستوجب این چنین رفتاری نبودند .