۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه

زنجیره خشونت علیه زنان به قدمت هزاران سال و به درازای همه مرزهای جهان

روز جهانی محو خشونت علیه زنان وقتی سربازان آمریکایی پس از تجاوز به عبیر دختر 15 ساله عراقی او را سوزاندند ، در روستای کوچک نکا در ایران قلب خاله عاطفه آتش گرفت . عاطفه هم 15 سال داشت که پس از تجاوز به دار آویخته شد .
وقتی امینه را در افعانستان سنگسار کردند ، در زندان جلفا حاجیه دلش لرزید از وحشت سنگهایی که بر سرش فرود خواهد آمد . خیریه در زندان دیگری در ایران فریاد زد مرا سنگسار نکنید به دارم بیاویزید .
وقتی نرینه های مرد سالار سوهان دختر 18 ساله را در سوربن پاریس به آتش کشیدند ، مرجان 16 ساله هم در ایران خود را به آتش کشید که با مردی همسن پدر بزرگش ازدواج نکند . کمی بعد مومارای پاکستانی با 80 درصد سوختگی جان سپرد و تا آخرین لحظه هم نگفت که این شوهرش بود که او را به آتش کشید .
وقتی کلثوم 7 ساله در سومالی ختنه شد فریادش با آخرین فریاد دلخراش مریم 9ساله در شب زفاف در هم آمیخت . آخر عروسک مریم را گرفتنند و عروسش کردند .
سیندیسو 23 ساله ایدز دارد . او بارها مورد تجاوز مردان واقع شده است . وقتی سه ساله بود پدر بزرگش به اوتجاوز کرد . کمی بعد بود که نادیا شاعر بدست شوهرش به قتل رسید .
در همین کنار گوش خودمان در جنوب کشور هر روز زنان و دختران بیشماری مورد خشونت پدران و همسران خود قرار می گیرند . زهرای 11 ساله را هنوز فراموش نکرده ایم که وقتی پدر و پدر بزرگش او را وادار به ازدواج با مردی 35 ساله کردند پس از اینکه نتوانست در برابر این زور استقامت کند خود کشی می کند .
هنوز از بهت زهرای 11 ساله بیرون نیامده بودیم که شنیدیم در همین قلب پایتخت پدری دختر 11 ساله خود را به آتش کشید .
آری ... زنجیره جهانی خشونت میلیونها زن را در کنار هم قرار داده ، زنجیره خشونتی به قدمت هزاران سال و به درازای همه مرزهای جهان !!!!
فقر،مرگ،بیماری،گرسنگی ،بیسوادی و بیکاری در جهان سرمایه داری کنونی هر چه بیشتر و بیشتر زنجیره های خشونت را بر دست و پایمان محکم می کند . با محکم شدن این زنجیره ها و با جهانی شدن آنها مبارزه و مقاومت زنان نیز ابعاد جهانی به خود می گیرد . صدای مبارزه یکدیگر را می شنویم و قلبهایمان برای هم می تپد و از پیروزی هایمان احساس غرور و جسارت می کنیم و احساس می کنیم که آگاهی چه خوب است .
آری در همین قلب پایتخت خودمان هفته پیش دختر 19 ساله ای به خاطر اینکه مجبور به تن فروشی بوده و از او بعنوان ساقی مواد مخدر استفاده می شده ، پس از تجاوز سه مرد به او دیگر طاقت نیاورده و خود کشی می کند . آری او کوکب 19 ساله بود که آخرین نفسهایش را روز پنجشنبه کشید و این دنیای پر از خشونت را برای همیشه رها کرد .
آری ....آگاهی ریشه حرکت است و حرکت ریشه تکامل و تکامل تنها راه رسیدن به آرمانهای کهن الگوی بشر
پی نوشت : قسمتهایی از اطلاعیه سازمان زنان هشت مارس (ایران-افعانستان)

۱۳۸۷ آذر ۱, جمعه

مصاحبه با خانم صفا پوینده سرپرست کارگاه خیاطی دروازه غار

توضیح : این کارگاه وابسته به انجمن حمایت از حقوق کودکان می باشد که توسط خانم پوینده راه اندازی شده . مصاحبه ما را با خانم پوینده در زیر می خوانید :
س:خواهش می کنم قدری در مورد خودتان برایمان بگویید و انگیزه ای که برای انجام این کار داشتید . ج: من همیشه که کودکان خیابانی را می دیدم بسیار متأسف می شدم و دلم می خواست که بتوانم کار اساسی برایشان انجام دهم . وقتی با انجمن کودکان کار آشنا شدم متوجه شدم که خانواده هایشان هیچ کاری برای آنها در مورد تربیت و آموزش انجام نداده اند . البته در وهلۀ اول مشکل این است که این خانواده ها به سختی با ورود این کودکان به این مرکز موافقت می کنند چرا که ما نمی توانیم با حد اقل در آمدی که اینها اینجا کسب می کنند خانواده ها را راضی کنیم . س: این کودکان چگونه با این مرکز آشنا می شوند و یا به این مرکز معرفی می شوند ؟ ج: این پروژه بر می گردد به سه سال پیش که در منیریه با بودجه ای که از طرف یونیسف رسید آغاز به کار کرد که قرار بود طرح آموزش خیاطی برای دختران را داشته باشیم ولی چون بودجه محدود بود پروژه منیریه بعد از هشت ماه نا تمام ماند و تنها چیزی که از آنجا برایمان باقی ماند همین چرخهای خیاطی بود و در واقع شروع کار با همان بچه های خانه کودک در محل جدید آغاز شد و به مرور در محل شناخته شدیم . س: با وجود اینکه معضل اصلی این کودکان خانواده است ، با تحصیل این کودکان به خصوص کودکان افغانی چگونه برخورد می شود ؟ ج: کودکان افغانی و ایرانی فرقی نمی کند . بچه هایی که کار می کنند قطعا به مدرسه نمی روند . ما اینجا امکان سواد آموزی بوجود آوردیم و انجمن های دیگر هم همینطور . اولین هدف ما همیشه سواد آموزی بوده . س: نگرش خانوادۀ این کودکان را به این مرکز و فعالیتهایش چگونه ارزیابی می کنید ؟ ج: وقتی بعد از مدتی خانواده ها می آیند و بچه ها را توانمند می بینند دیگر قبول می کنند و تقریباً مشکل خاصی در این ضمینه نداریم . البته ما برای مادران نیز کلاس سواد آموزی و خیاطی داریم و از وقتی مادران از نزدیک با این فضا آشنا شده اند خیلی ارتباطمان با خانواده ها موثرتر شده است . س: عکس العمل پدرها چگونه است ؟ ج: معمولا مادران با زودتر با مسائل خانواده کنار می آیند ولی پدرها اغلب حاضر نیستند بچه هایشان از کار پر در آمدی مانند تکدی گری برای آمدن به این مرکزدست بکشند .در ضمن پدر ها در این هشت سال تجربه ای که من با این خانواده ها داشتم چندان وجود خارجی ندارند و اکثراً یا معتادند یا نیستند البته موارد استثنایی هم وجود دارد که ما داریم از کار اموزانمان که پدر مرتب به کارگاه سر می زند و نگران فرزندش هست . س: آیا هستنند بچه هایی که شناسنامه ندارند ؟ ج: البته یکی از مشکلات ، نداشتن شناسنامه است . البته اخیراً قانونی تصویب شده که اگر پدر به هر دلیلی نباشد ، مادر بتواند برای بچه خود شناسنامه بگیرد ولی متاسفانه زنها در اینجا آنقدر درد ومشکلات دارند که ما حتی یک مادر را نتوانستیم متقاعد کنیم که پی گیر این قضیه باشد . بچه های افغانی هم اگر کارت نداشته باشند نمی توانند کار کنند و مدرسه بروند . بنابر این هر کدام از اینها وقتی شناسنامه ندارند از تحصیل محروم می شوند . س:خواهش می کنم کمی از مشکلات برخی از این کودکان صحبت کنید. ج:ما در اینجا دخترهشت ساله ای داریم که شبها پدر فلجش را با چرخ برای گدایی بیرون می برد و اغلب شبها ساعت یک بعد از نیمه شب برمی گردد و روزها به همین دلیل خیلی دیر به مرکز می آید . و الان مدتیست که اصلاً اجازه نمی دهند که بیاید . چرا که این دختر منبع در آمد خانواده است . برخی از این کودکان کار می کنند تا خرج اعتیاد پدر و مادر خود را تأمین کنند . ویا ما کار آموزی در اینجا داریم که اول وقتی به این مرکز آمد بسیار ناسازگار و عصبی بود . سوزنها را می شکست و با بچه های دیگر درگیر می شد و فحش می داد و برای اینکه محل کارش شبها در خیابان دستفروشی بود دائماً مورد تعرض مأموران شهرداری قرار می گرفت و برای اینکه بتواند از خود دفاع کند همیشه حالت تهاجمی پیدا کرده بود . البته الان بعد از گذشت مدتی که به اینجا می آید تغییر کرده . وقتی بچه ها به این مرکز می آیند ما به آنها می گوییم که ما یک سری قوانین داریم که آنها موظف به رعایت آنها هستند . مهمتری قوانین ما مودب بودن و تمیز بودن است . در این مرکز طوری آموزش داده می شود که بچه ها توانمندی های زیادی پیدا کنند . اینجا مدیریت قائم به فرد نیست این بچه ها آماده شده اند که تا دو سه ماه دیگر بتوانیم این مرکز را به خود آنها تحویل داده وما به امید خدا بتوانیم در جای دیگر و با بچه های دیگری شروع کنیم . همین الان خود بچه ها اینجا را مدیریت می کنند . س: در مورد مشکلات فقر خانوادگی و اعتیاد خانواده های بچه ها چگونه برخورد می کنید ؟ ج: به نظر من کودک بی سرپرست بهتر از کودک بد سرپرست است . چرا که وقتی پدر و مادر کراکی و معتاد هستند عملا سرپرستی برای بجه ها محسوب نمی شوند . درزمینه فقر ما به بچه ها می گوییم اگر می خواهید زندگی مادرتان را تکرار نکنید و سر سفره فقر ننشینید بیایید اینجا حرفه ای یاد بگیرید تا برای خودتان منبع در آمدی داشته و زندگی خودتان را از راه شرافتمندانه اداره کنید . و در مورد تأثیر آموزشهای ما بر روی بچه ها باید بگویم که موفق بوده ایم چرا که بطور مثال یکی از دختران که مادرش بعد از یکسال از زندان آزاد شد ، به مادرش یاد آور شد که بار دیگر اگر به زندان ببرند ویا مشکلات دیگری برایش پیش آورند دیگر مسئول نخواهد بود و گفته بود که من تحت هر شرایطی باید درسم را ادامه دهم . س:نحوۀ برخوردتان با معضلات فساد اخلاقی دخترانی که به شما مراجعه می کنند چگونه است . ج: ببینید در اینجا بیشتر خانواده ها با اعتیاد دست به گریبانند و می دانیم که اعتیاد همراه با فقر منتهی به فساد اخلاقی می شود و در آمد اعتیاد جز از این راه امکان پذیر نمی باشد . کار ما در اینجا مشکل می شود و ما باید در انتخاب بچه ها بسیار دقت کنیم که این تجربیات را نداشته باشند چرا که روی بقیه دختران می توانند تأثیر گذار باشند . س: چطور می توانید اینگونه دختران را تشخیص دهید . ج: از راه تجربه . روزی دو نفر از دختران آمدند و سه روزی هم ماندند ولی واقعاً نتوانستم بپذیرم چرا که تعهد من به کل مجموعه است نه به یک فرد . خانه خورشید در همسایگی ماست (مرکز اعتیاد زنان و دختران ) حتی یکی از این زنان خانه خورشید نمی توانند پشت این چرخها بنشینند و کسب در آمد کنند وقتی در آمد سکس را تجربه کرده باشند هیچ چیز دیگری را نمی توانند جایگزین آن کنند . ولی حتی یکی از این بچه های ما قطعاً سر از خانه خورشید در نخواهند آورد ،چون این بچه ها حرفه ای را یاد گرفته اند و آموزشهای زیادی نیز در کنار آن دیده اند که در همه جا بتوانند از آن استفاده کنند . س: نحوۀ سواد آموزی شما به بچه ها و مادرانشان چگونه است ؟ ج: روش سواد آموزی ما شیوه ای که نشر چیستا ابداع کرد است . این سواد آموزی سبک آموزش و پرورش نیست . شیوۀ فارسی آموز شیوۀ ویژه کودکان کار یعنی آموزش خلاق است . آموزش با بازی و تئاتر که جذاب است و حتی مادرانی که با بچه های کوچک در بغل در این کلاسها شرکت می کنند را خسته نمی کند . س: برای کسانی که مایلند در این راه به شما پیوسته و به مرکز شما و این کودکان یاری رسانند چه پیشنهادی دارید ؟ ج: ببینید دراینجا هیچ فرمولی برای هیچکس نداریم که از قبل بگوییم که کی چه کاری را انجام دهد . اینجا هر عزیزی وقتی می آید و از نزدیک مرکز و مشکلاتش را می بیند خودش متوجه می شود که چگونه می تواند موثر باشد . یک بخش قضیه کمک مالی هست که مرکز نیاز دارد و یک بخش دیگر آموزش . می توانم بگویم که اینجا دریای نیاز است . به جز اینها ما به متخصص هم نیاز داریم . در روز افتتاحیه یک دکتر دندانپزشک آمدند و در مورد درمان دندانهای بچه ها کمک خیلی زیادی به ما کردند .شاید در حال حاضر بیشترین نیاز بچه ها به دندانپزشک و چشم پزشک باشد . س:خانم پوینده در پایان اگر سخن خاصی با خوانندگان این مصاحبه دارید بفرمایید. ج: من اعتقاد دارم که حل این معضل اجتماعی فقط با کار من و شما و دیگری امکان پذیر نیست و عزم ملی می خواهد . البته هر کسی به نوعی می تواند موثر باشد . دوست داشتیم که این پدیده وجود نداشت ولی از آنجاییکه از واقعیت ها نمی شود فرار کرد پس باید در حل این معضل بکوشیم و ای کاش بتوانیم در جای جای ایران این بچه ها را تحت پوشش قرار داده و به جای کارهای خیابانی و تکدی گری بتوانیم این کودکان را در پشت میزهای مدرسه ببینیم . در پایان باید بگویم که این کارگاه ماحصل هشت سال فعالیت ما بوده و در واقع هدف اصلی ما الگو سازی است و این اولین الگویی است که ما به این شکل می خواهیم ارائه دهیم . ما دراین هشت سال در خانۀ کودک کارهای پراکنده داشتیم ولی به این شکل سیستماتیک کاری انجام نشده بود . با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید .

۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

تئاتر تجربی یا تجربه تئاتر ؟؟؟؟؟

چند هفته ای هست که داریم یک کار تئاتر تجربی با گروهی از دوستان انجام می دیم . تجربه جالبیه بخصوص دو هفته هست که تمرینهای بدنی و صوتی را شروع کردیم . حالا نمی دونم قراره ما تجربه تئاتر کنیم یا آقای کارگردان باید تجربه کار با مادران را پیدا کنند . فرقی هم نمی کنه هر دو صورتش به نظر جالب می آد . تا اینجاش هم خداییش داره خوب پیش می ره . امروز تمرین صوتی داشتیم و قرار شد که برای هفته بعد احساس خودمونو از تمرینات بنویسیم . تو خیابون ظفر از ماشین سوسن پیاده می شم و سر راهم به خونه طبق معمول از چند جا خرید می کنم ولی همواره در ذهنم صدا ها را تمرین می کنم و با خود می گم که امشب حتما باید به اکرم که امروز نتونست تو کلاس حاضر بشه زنگ بزنم و بهش بگم که این صدا ها را تمرین کنه . در ذهنم اکرم را مجسم می کنم که در حین تمرین صدا ها شیطنت می کنه . دارم با خودم فکر می کنم : انگار راستی راستی داریم به یه جایی می رسیم اگر تلاش کنیم ، هر چند پروانه داشت می گفت که می ترسم بعد از شش ماه به جای اینکه ما چیزی یاد بگیریم نریمان اون چیزی روهم که بلده یادش بره ، ولی نه فکر کنم قسمت این بود که استعدادهای نشکفته ما بعد از 50 سال به دست نریمان کشف بشه ….. به هر حال حس خوبیه . از مغازه که بیرون میام بی توجه به سنگینی دستم همینطور که در افکار خودم غرق بودم موقعی به خودم اومدم که دیدم دارم تقریبا با صدا اصوات لالا ر- لالا ر- لالا رو – را ادا می کنم . خنده ام گرفته بود ولی خوشبختانه کوچه کاملا خالی بود .....

۱۳۸۷ آبان ۱۹, یکشنبه

برگزاری جشن یکسالگی مادران صلح

خوب این هم از یکسالگی مادران صلح
همه مادران از چند هفته پیش مشغول تهیه و تدارکات بودند و در تکاپوی اینکه چه کسانی را برای سخنرانی دعوت کنند وسواس عجیبی داشتند . خوب مادرن دیگه و همیشه دلشون می خواد کاری را که می خوان انجام بدن تا حد ممکن خوب از آب در بیاد و به نحو احسن انجام بشه .
اولین دغدغه برای برگزاری برنامه تهیه جا هست که متاسفانه همیشه نمی تونی شانس بیاری ولی این بار یک خوش شانسی به مادران روی آورده بود . جای بسیار مناسب و صاحبخانه بسیار مهماندوست و خوش رو و فوق العاده . به هر حال دستشون درد نکنه که مادران را از اینهمه دغدغه رهانیدند .
برنامه خیلی خوبی هم مادران تدارک دیده بودند پنل فرهنگی و هنری از هنرمندان شایسته تشکیل شده بود که افتخار داده و به جمع مادران آمده بودند . خانم بنی اعتماد با سخنان شیرینش همه را مجذوب خود کرده بود و خیلی از واقعیتها را که در فیلمهایش دیده بودیم از زبان خودش شنیدیم . پس شنیدن سخنان آقای بهزاد فراهانی و خسرو سینایی بسیاری با خود اندیشیدند که باید تمرین آرامش کنند و کم کم با" آشتی" آشتی کنند و این برای من خیلی جالب بود بر داشت اکثریت این بود که ما نباید اجازه دهیم که خشونت در ما نهادینه شود . کتاب سهم من را چندی پیش خوانده بودم و هرگز فکر نمی کردم که به این زودی با نویسنده کتاب ملاقات کنم . برایم جالب بود سخنان پرینوش صنیعی در مورد کتاب آدمهای آن و ....
بخش موسیقیایی را یکی از مادران صلح با صدای زیبایشان بر عهده داشتند که به برنامه تنوع خاصی بخشیده بود . پنل اجتماعی را افراد شاخصی تشکیل داده بودند که همه حضار از سخنانشان نهایت استفاده را بردند و بخوبی می دیدی که علیرغم طولانی شدن برنامه همه حضار جذب سخنرانیها شده بودند .
دو کلیپی که توسط یکی از مادران صلح تهیه شده بود نیز زینت بخش برنامه بود.
از شعری که یکی از مادران صلح سروده بودند نهایت لذت را بردیم . در میان برنامه ها از مدعوین پذیرایی بعمل آمد و چیزی که در آنجا بسیار جلب توجه می کرد شاخه های زیتون بود در گلدانها و بر روی دیوار . از مدعوین نیز با دانه های زیتون پذیرایی شد .
یکی دیگر از مادران صلح با صلابت خاصی قطعنامه مادران صلح را خوانده و سپس
سرود ای ایران توسط تمام حاضرین در سالن خوانده شد
پی نوشت : از تجربه ها باید آموخت - آقای دکتر... صاحبخانه در حین تزیین سالن به نکته ای اشاره کردند که برای ما نیز تجربه ای بود . ایشان نظرشان این بود که مادران صلح بهتر است بیتشر از اینکه شعار نه جنگ بدهند فقط به صلح بیندیشند و مادر ترزا را مثال آوردند که وقتی به او گفتنند که در یک تظاهرات ضد جنگ شرکت کند گفت : هر موقع که تظاهرات برای صلح داشتید منهم شرکت می کنم . آری بیایید فقط به صلح و آشتی بیندیشیم و به رنگ آبی و سفید .
در ضمن اینهم ایمیلی بود از طرف یکی از مادارن صلح به همه مادران برای تشکر و قدردانی
مادران صلح ديروز كاري كردند كارستان مجري خوش اخلاق وشيرين سخن صميميت و جذابيت پانل هنر با هدايت دوست داشتني لي لي مينو مرتاضي با اجراي مادرانه و دلچسپ پانل اقتصادي اسلايدها و زيباتر موزيك متن افشاگرانه آنها, و شعر صميمي و صادق هاله جان اجراي زيباي مرغ سحر با صداي عاشقانه فرزانه محجوب بهتر ازهمه حضور يك كارنامه وزين درپيشخوان به همت سوسن و بهناز، دستتان را ميبوسم اختري هدايت نشست بي سروصدا و آرام و آموزنده به مدد فريبا همه وهمه چقدر عشق در خود داشت حضور گرم خديج ، زهره ، شهلا فرجاد و.. دلگرمي و اعتماد را به ارمغان مي آورد پيوند همه مادران صلح فرخنده جان چقدر خوشحالم كه در اين جمع انساني حضور دارم شهلا فروزانفر

۱۳۸۷ آبان ۱۳, دوشنبه

مادران یکساله صلح

مادران صلح یکساله شد : . اوایل پاییز بود که گروهی از مادران صلح طلب ایرانی با آرزوی ایرانی آباد و آزاد گرد هم آمدند . این گروه بعد از جلسات متعدد ، فروم مادران صلح را بنیاد نهادند . . در سیزدهم آبان ماه مادران صلح با انتشار بیانیه ای در نشست مطبوعاتی کانون مدافعان حقوق بشر اعلام موجودیت نمودند . این بیانیه در واقع میثاق و منشور مادران صلح است . . مادرانی که در دوران 8 سال جنگ تحمیلی با عراق هزینه های فراوانی را متحمل شده بودند . مادرانی که سخت ترین تحریم های اقتصادی را تحمل کرده و صفهای طویل را صبورانه تاب آورده بودند تا قوت روزانه خانواده را فراهم کنند . مادرانی که با غرور و افتخار ، روح عدالتخواهی و آزادیخواهی و استقلال و صلح را د رگهای فرزندانشان جاری ساخته بودند ، اینبار دور هم جمع شده و هم پیمان شدند تا در حد توانشان از میهن و آرمانهای مردمشان در مقابل تهدید ها حفاظت کنند . آرمانهایی که برای تحقق آنها جوانیشان را هزینه کرده اند و اینک آرزو دارند که جوانانشان به صلح ، عدالت و دموکراسی دست یابند ، نه آنکه شاهد هزینه شدن آنان باشند . بسیاری از آنها فرزندان خود را در انقلاب و جنگ از دست داده اند و دیگر نمی خواهند که تاریخ تکرار شود ، آنها اجازه نخواهند داد که هیچ بیگانه ای به بهانه دموکراسی به ایران تجاوز کند و آنها باور دارند که مردم ایران خود دموکراسی و عدالت را برقرار خواهند کرد . . مادران صلح نه تنها مخالف جنگند ، بلکه امنیت و آسایش شهروندان را نیز می طلبند و به هر آنچه امنیت اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی آنها و جوانانشان را تهدید کند اعتراض دارند . . مادران صلح برای دستیابی به امنیت ، آزادی و عدالت که همانا حقوق بشر است ، برای خود و فرزندانشان تلاش خواهند کرد و برای رسیدن به این اهداف دست یاری به سوی تمامی مادران ایران دراز می کنند . . مادران صلح راهتان ادامه دارد تا پیروزی نه در جنگ ، که بر جنگ