۱۳۸۶ بهمن ۱۰, چهارشنبه

۱۳۸۶ بهمن ۹, سه‌شنبه

صدای حق طلبانه زنان را می توان براحتی خاموش کرد ؟

ماهنامه زنان لغو مجوز شد ! ! اینرا دیشب در یکی از سایتها خواندم و امروز تیتر اول روزنامه اعتماد ملی شده بود . مجله ای که 16 سال است فعالانه بحثهای حقوق زنان ومسائل و مطالبات زنان را مطرح کرده و در آشنا کردن آنان به حقوق خود نقش به سزایی داشته است . بنا براین دور از ذهن نیست که مورد غضب واقع شده باشد . ولی جای بسی تاسف است وقتی می خوانیم که این ماهنامه به دلیل به مخاطره انداختن سلامت روحی ، فکری و روانی مخاطب و القای اینکه در جامعه امنیت وجود ندارد و به دلیل سیاه نمایی وضعیت زنان در جمهوری اسلامی لغو مجوز شده است . سئوال من این است که آیا ما زنان در این جامعه مرد سالاری مگر دارای سلامت روحی و فکری و روانی هستیم که حالا مجله زنان آنرا به مخاطره انداخته باشد ؟ مگر برای زنان ما امنیتی هم وجود دارد که مجله ای آنرا به خطربیاندازد ؟ از کدام روح و روان و از کدام امنیت صحبت می کنید ؟ از امنیت اجتماعی زنان و یا از امنیت شغلی زنان ؟ بیایید کمی هم با خودمان صادق باشیم . بیایید حد اقل سد راه کسانی نباشیم که دارند به نوعی به جامعه خدمت می کنند . اگر زنان ما به حق و حقوق خودشان آشنایی داشته باشند و زیر بار زور پدر و برادر و همسر خود قرار نگیرند باور داشته باشید که کمتر شاهد جنایاتی ازقبیل همسر کشی و یا فحشا و فساد خواهیم بود . مجله زنان در این 16 سال بسیار موفق بود در آگاه کردن بسیاری از زنان و حتی مردانی که من خود شاهد بودم چگونه با اشتیاق منتظر ماهنامه جدید زنان بودند چرا که در یک جامعه هر قدر آگاهی افراد بیشتر باشد فساد و فحشا در آن جامعه کمتر خواهد بود . به هر حال من که یکی از هزاران خواننده پر و پا قرص این مجله وزین بودم به حال خود و همنوعان خودم و به خصوص دختران جوان و جامعه خودم افسوس می خورم هر چند که خوب می دانم که قلم شکستنی نیست . امتیاز را می توان لغو کرد ولی قلم حق را هرگز نمی توان شکست . ما منتظر می مانیم .

۱۳۸۶ دی ۳۰, یکشنبه

کلافگی

یه مطلبی رو تو ذهنم آماده داشتم که بنویسم ولی هر چه فکر کردم نتونستم جمع و جورش کنم . چون اونقدر این چند روزه اخبار آزار دهنده شنیدم که نمی دونستم به کدوم یک باید فکر کنم و در باره اش بنویسم . گرفتن دانشجویان ، مرگ مشکوک دانشجوی سنندجی ، مسافران بی وجدان اتوبوسی که به جای کمک به مصدومان پولهای ماشین حمل پول را به سرقت برده بودند و باعث مرگ جوانی که میان آهن پاره ها با مرگ دست و پنجه نرم می کرد شده بودند . از دیشب تا حالا دارم با خودم خیلی کلنجار می رم که یه توجیهی برای این کار پیدا کنم ولی مگه میشه ؟ پس این واژه انسانیت که ما اینهمه ازش دم می زنیم چه بر سرش آمده ؟ هنوز هم به گذشته خود افتخار می کنیم ؟ هنوز رومون میشه بگیم تاریخ چند هزار ساله داریم ؟ به چه دردمون می خوره این تاریخ و افتخار لعنتی آبا و اجدادمون . بیایید از تعارف کم کنیم و بر مبلغ افزاییم . وای برتو - وای بر من و وای بر ما که انسانیت اینهمه کم رنگ شده و از بین رفته . جایی این چنین فرزندان ما را به سلاخ می برند واینچنین مادران را عزادار می کنند و جایی خود ما نیز بر خود رحم نداریم . فکر نمی کنید که از انسانیت فقط واژه اش باقی مانده ؟ زهی به حیوانات درنده خو که ادعایی ندارند . ما مانند حاضران غایب شده ایم
دست ناظم با چکش در هوا چرخید - نفسهای صبح معصومیت را درید
به روی تکه آهن سرخی که بر گردن صنوبر مدرسه آویخته بود - زنگ زنگ زنگ
سکوت ، معصومیت را شکنجه می داد
اولین دعا برای من آشکارا نفرین بود
بر پا - بر جا
من ، حاضر نگفتم
وقتی حاضر نگفتی
غایبی

۱۳۸۶ دی ۱۳, پنجشنبه

چه کسی مسئول جان سربازان است ؟ چرا راحله ها اعدام می شوند ؟

سربازی در بازی فوتبال به خاطر برخورد ترقه تماشاچیان نا بینا شد . 8زن و مرد در اوین به دار آویخته شدند .روزنامه اعتماد ملی تاریخ 13 دیماه 1386 ................ روزنامه را می خوانم بغض گلویم را می فشارد ، تمام روزنامه که یا از اینگونه اتفاقات می نویسد یا ازقتل و یا از اعدامهایی که به هر دلیلی انجام شده اند . فکر می کنم چرا زندگی ما اینگونه تلخ شده و به سختی لبخند روی لبهایمان می نشیند . خشونت ، خشونت و خشونت . آخر تا کی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
راحله را زودتر از موعد مقرری که تعیین کرده بودند اعدام می کنند و کسی نمی پرسد چرا راحله دست به چنین جنایتی زده بود ،و در زیر عکسش می نویسند راحله شوهرش را کشته بود . راحله ها زیادند . بیایید قبل از اینکه دستشان به چنین جنایتهایی آلوده شود آنها را و دردشان را بشناسیم و به جای اعدام درد آنها را درمان کنیم .چرا که ثابت شده اعدام راه درمان نیست .
آری راحله ها جانی بالفطره نیستند آنها به خاطر ظلمی که به آنها می رود ناگزیر به انجام اینگونه اعمال می شوند .
. ایکاش که زندگی راحله ها را یکبار فقط یکبار مرور کرده بودیم ورفتارهایی که در زندگی با آنها شده را سبک سنگین می کردیم و برای یک لحظه می توانستیم خود را و یا خواهر خود را در آن موقعیت مجسم کنیم آیا عکس العملمان غیر ازاین می بود؟؟ راحله با داشتن دو فرزند حتما خواهان زندگی بهتر از این برای خود و فرزندانش بود پس چرا اینگونه شد ؟ اگر رفتار شوهرش غیر از این می بودآیا سرنوشت راحله و دو فرزندش جور دیگری رقم نمی خورد ؟ حالا دو فرزند خردسال باید زیر دست عمو و زن عمو بزرگ شوند . می توانید به سرنوشت این دو کودک فکر کنید؟
سزای هیچکس مرگ نیست همانطور که سزای شوهر راحله نیز مرگ نبود و آنهم به دست زنش . پس چرا اینگونه شد . کمی کند و کاو موجب می شد که شاید از اتفاقات بعدی جلوگیری کرد . آیا سزاوار نبود که کمی هم به درد دل راحله گوش می دادیم و به ظلمی که به او در طول زندگی رفته بود توجه می کردیم ؟ اینجاست که رسیدن زن به حق وحقوقش معنی پیدا می کند .
راحله ها همواره در طول زندگیشان از طرف پدرو برادر و در نهایت از طرف شوهر تحت ستم بوده اند و متاسفانه هیچکس واژه دفاع ازحق خودرا به آنها نیاموخت حتی مادری که خود نیز تحت ستم بوده از ستم کردن به دختران خود نیز غافل نبوده .چرا که خود نیز چنین آموخته بود . پس در چنین شرایطی ما موظفیم که گفته های راحله ها نیز بشنفیم اگر که می خواهیم هر روزه شاهد فجایعی از این قبیل نباشیم .البته من نفس کار راحله را تایید نمی کنم ولی ظلمی هم که به اینگونه زنها می شود را نیز قبول دارم و بر این باورم که باید قبل وقوع حادثه علت آنرا پیدا کرده تا بتوانیم از چنین جنایاتی پیشگیری کنیم .
همانطور که گفته اند : پیشگیری بهتر از درمان است .البته که اعدام درمان نیست
ایکاش که اجازه می دادند شیرینی آزادی این دو عزیز ما جلوه و مریم بیشتر به مذاق ما خوش می آمد . هر چند که همراه برکت برف زیبای دیروز برکت آزادی برای این دو عزیز ما نیز فراهم شد و حد اقل لبخند را بر لبان دوستانش نشاند .
من می خواستم به موضوع سربازی که در بازی فوتبال بینایی خود را از دست داده صحبت کنم ولی متاسفانه وارد بحث دیگری شدم که از دو روز قبل فکرم را مشوش کرده بود
ریییس کمیته انضباطی فدراسیون گفته که حق سربازی را که نا بینا شده را می گیرد ! کدام حق ؟ واقعا ما به چه امیدی بچه بزرگ می کنیم و در این را ه چه خون دلهایی می خوریم تا یک طفل تبدیل به یک جوان 18 ساله شود . ؟ جواب مادر آن سرباز چه خواهدبود؟
. . آری گذشت زمان همه چیز را به دست فراموشی می سپارد و دوباره در اثر بی مبالاتی اتفاقاتی ازاین دست خواهد افتا د
به امید روزی بی اعدام و بدون خونریزی و حق کشی
http://www.dw-world.de/popups/popup_printcontent/0,,3036659,00.htmlمصاحبه دویچه وله با خدیجه مقدم در مورد اعدام راحله :