۱۳۸۸ فروردین ۲۰, پنجشنبه

محبوبه دختری که به دلجویی مادری دختر از دست داده میرفت خود مادر از دست داد

و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ گاهی ریحان می چیند گاه در سایه نشسته است و به ما می نگرد و همه می دانیم ...
آری خبر بسیار کوتاه تر از آن بود که فکرش را می کردم . ساعت 9 صبح دلشوره دارم زنگی به بیمارستان می زنم . جوابی که از تخت 1111 می شنوم تا حدی مرا آماده می کند .تصمیم دارم بزنم بیرون و برم به بیمارستان که زنگ تلفن مرا میخکوب می کند . نسرین است که گریه کنان خبر فوت مادر محبوبه را می دهد و بلافاصله پس از آن بود که مجبور می شوم به تلفن محبوبه پاسخ دهم که می گوید : محبوبه بی مادر شد !!! دنیا روی سرم خراب می شود با وجود اینکه دیروز در کنار مادر محبوبه بودم و پی به وخامت حالش برده بودم ولی نمی تواتم باور کنم.فکر می کردم باید چند روزی مهلت پیدا می کرد که با دخترش درد دل کند ولی انگار او از طرف محبوبه خیالش راحت بود . آری این مادر به دخترش و عقاید او ایمان داشت ودر راه رسیدن به برابری همگام او بود اگر چه دشواریهای زندگی اجازه فعالیت به خود او را نمی داد . او همواره یار و یاور دخترش در این راه بود و به او افتخار می کرد . به بیمارستان می رسم .
برادر در کنار محبوبه محکم و استوار ایستاده . مانند همیشه که در چنین مواقعی قادر به گفتن چیزی نیستم تسلیتی می گویم ولی قادر به تسلی محبوبه نیستم . واقعا نمی دانم وقتی دختری مادرش را از دست بدهد چه می توان به او گفت ؟ فقط می گویم خوشحال باشید که پس از این دیگر درد نخواهد کشید . همین ........... اما آیا ؟؟؟؟؟