۱۳۸۷ خرداد ۹, پنجشنبه

چه زیباست جهانی عاری از دود

ی
بیایید روز" جهانی بدون دخانیات" را ترک سیگار کنیم و به این اراره آهنین خود ببالیم
بخاطر داشته باشیم که مصرف دخانیات به هر شکل ، برای هر کسی و در هر سنی خطرناک است . افراد سیگاری باید در نظر داشته باشند دود سیگار نه تنها زندگی خود آنها ، بلکه زندگی اطرافیان آنها را نیز به مخاطره می اندازد.
خوشبختانه امروزه به اندازه کافی از مضرات سیگار و دخانیات گفته می شود ویاد آوری آن فقط تکرار مکررات می باشد ، بنابراین بیایید از همین امروز تمام ابزار سیگار کشیدن را از جمله سیگارها ،فندک و کبریت و جاسیگاریها را دور بریزیم و نه تنها خود بلکه
اطرافیان سیگاری خود را نیز تشویق به ترک سیگار نماییم . (قابل توجه مادران صلح
بیایید زندگی بدون دود را تجربه کنیم ، خواهیم دید که چقدر لذتبخش است داشتن اراده محکم و بدست آوردن ریه های پاک و و زندگی سالم . وووووووو داشتن خیلی مزایا
سیگار کشیدن تقریبا در تمام اماکن عمومی ممنوع شده است ، پس بیایید این ممنوعیت را برای خودمان حتی در
حریم خصوصی خود به وجود آوریم
.
به امید روزی که جهانی عاری از دود داشته باشیم

۱۳۸۷ خرداد ۳, جمعه

خشونت در مدارس در قرن بیست و یکم

هنوز یک هفته ای از فاجعه ای که در یکی از دبستانهای استان خوزستان به وقوع پیوست و طی آن دانش آموز کلاس چهارم ابتدایی در اثر تنبیه بدنی با کابل فلج شد ، نمی گذرد که فاجعه مشابهی دیگری در یکی از مناطق بالای پایتخت اتفاق می افتد . دانش آموز کلاس اول ابتدایی به خاطر شیطنت در کلاس مورد ضرب و شتم آموزگار خود قرار می گیرد و از ناحیه چشم مصدوم می شود . واقعا شنیدن اینگونه اخبار تاسف بار است !!!!!
معلمی که قبلا نیز سابقه تنبیه بدنی دانش آموزان را داشته وچندین بار نیز اولیای دانش آموزان در این رابطه به مدیر مدرسه گوشزد کرده و خواهان تغییر معلم شده بودند ولی متاسفانه ترتیب اثری داده نشده بود . . مدرسه باید خانه دومم کودکان باشد ؛ اما بدون اغراق می توان گفت که 80% فرزندان ما با رغبت به مدرسه نمی روند ،چرا که احساس می کنند چیزی را که به دنبالش هستنند نمی توانند در آنجا پیدا کنند . همانطور که می بینیم از دوره ابتدایی شخصیت فرزندان ما زیر سئوال برده می شود . با آنها مانند دوره مکتبخانه ها رفتار می شود
. در کدام مدرسه به کودکان و نوجوانان ما از نظر روحی و روانی کمکی می شود و یا اصلا به این نوع مسائل فکر می کنند . اگر نمره آنها 20 بود معنی آن این است که شاگرد ساعی و خوبی هستند و هیچ مشکلی ندارند ، اگر شیطنت نکردند یعنی مودب هستنند . در حالیکه یک کودک دبستانی شیطنت کردنش طبیعیست و این توانایی یک مربی هست که رفتار کودکان را با درایت کنترل کرده و به آنها آموزش دهد .
متاسفانه گاهی افراد در انتخاب شغل ، آگاهانه و از روی علاقه عمل نمی کنند و شغلی را باری به هر جهت انتخاب کرده اند ، بدون اینکه توانایی خود را برای آن شغل در نظر بگیرند و فقط به دنبال تامین معیشت هستنند . پرستاری و معلمی شاید جزو شغلهایی باشند که باید با علاقه و دید باز انتخاب شوند و تا کسی عشق به اینکار در وجودش نباشد نباید این مسئولیت خطیر را به عهده بگیرد
. بیماران احتیاج به توجه ودلسوزی و کودکان احتیاج به نرمش و ملاطفت و آموزش دارند . ما فرزندانمان رابه مدرسه می سپاریم تا در امر آموزش و پرورش آنها به ما کمک شود ، نه اینکه فرزندانمان را به هر دلیلی مضروب و یا معلول تحویل بگیریم و یا با تخریب شخصیتی اثر معکوس بگذارند.
آیا اینگونه مربیان هرگز با خود اندیشیده اند که با رفتارخود چگونه روح و روان و گاهی جان دانش آموزان را به خطر می اندازند ؟ آیا از خود پرسیده اند کودکی که در بدو ورود به مکان مقدس مدرسه اینچنین روحش آزرده می شود چگونه باید این راه طولانی آموزش را از سر بگذراند ؟ و فردا با کدام اعتماد به نفس خواهد توانست در این جامعه روی پای خود بایستد؟ آیا اینگونه خواهان جامعه سالم هستیم بدون اینکه در مسند کاری که قرار می گیریم احساس مسئولیت کنیم ؟
کودکان امروز ، سازندگان فردای جامعه ما هستنند ، بیایید از کودکی به آنها شخصیت بدهیم و با کودکان مانند اموال خود رفتار نکنیم

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

نرگس برای عکاس نمی خندد

در وبلاگی آمده بود آقای شهردار این تصاویر را دیده اید ؟ مراجعه شود به سایت
حادثه در زمستان سال پیش اتفاق افتاد .این حادثه در اثر آتش سوزی در یک مدرسه در روستای درودزن مرودشت از توابع شیراز و استان فارس اتفاق افتاد ولی اینکه برای این کودکان معصوم کاری انجام شده یا نه هنوز هیچ انعکاس خبری نداشتیم . متاسفانه باز این خود مردم هستند که در این موارد خود کفا عمل می کنند . خوب پس در این میان وظیفه دولت در قبال ملتش چه می شود ؟ آیا این خواسته زیادی است از یک دولت " چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است ؟" بیایید به شعار" بنی آدم اعضای یک دیگرند - که در آفرینش زیک گوهرند " جامه عمل بپوشانیم .

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

جشن داوطلبان صدای یارا

روز 17 ماه می مصادف با 25 اردیبهشت ماه روز جهانی خطوط یاری رسان به کودکان مبارکباد
صدای یارا این اتفاق را گرامی می دارد و از عموم علاقمندان دعوت می شود تا در جشن صدای یارای انجمن حمایت از حقوق کودکان حضور بهم رسانند
زمان : روز 25 اردیبهشت برابر با 17 ماه می - ساعت 16:30 الی 19
مکان : خیابان سهروردی شمالی ، بین مطهری و بهشتی ، انتهای خیابان زینالی غربی کوی کیهان سابق - کوچه پاکزاد ، مرکز توسعه مدیریت زندگی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

حکایتی برای بودن یا نبودن

گزارشی از کارگران کوره های آجرپزی - کودکان کاردر کوره های آچر پزی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

روزی که از انسان بودن خود شرم دارم

نمیدانم در برابر بی اعتباری و بی شرمی برخی انسانها چه باید گفت.نمی دانم چه باید کرد و نمی دانم برای اصلاح این وسوسه حیوانی در برخی انسانها چه باید کرد این عکس رو که می بینید یک وبلاگ نویس (اینجا) با ایمیل دریافت کرده بود و درخواست کرده بود تا این عکس رو برای اینکه این گروه کثیف شناسایی بشن و عاملانشون در ایران دستگیر بشن منتشر کنیم.از همین رو فقط برای اطلاع و یا پیگیری احتمالی کسانی که می تونن دست این از خدا بی خبران رو رو کنن این عکس رو گذاشتم و واقعا چیز بیشتری جز اعلام نفرت از ذات کثیف و پلید اینگونه انسانها که ناموس بشریت رو دارن به فنا میدن نمی تونم بگم......واقعا متاسفم از انتشار این عکس نفرت انگیز

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

آواز دلفین ها

یک نوشته جالب از مسیح علی نژاد در روزنامه اعتماد ملی خوندم که می تونید اینجا ببینید

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۵, یکشنبه

نفرتم را بر یخ می نویسم

اگر براي لحظه اي خداوند فراموش مي كرد كه من پير شده ام و به من كمي ديگر زندگي ارزاني مي داشت، شايد تمام آنچه را كه فكر مي كنم بازگو نمي كردم ، بلكه تأمل مي كردم بر تمام آنچه كه بازگو مي كنم.
چيزها را نه بر مبناي ارزش آنها كه بر مبناي معناي آنها ارزش گذاري مي كردم. كم مي خوابيدم. بيشتر رؤياپردازي مي كردم، در حاليكه مي دانستم هر دقيقه اي كه چشمانمان را مي بنديم، 60 ثانيه نور را از دست مي دهيم.
به رفتن ادامه مي دادم آن هنگام كه ديگران مانع مي شوند. بيدار مي ماندم آن هنگام كه ديگران مي خوابند. گوش مي دادم هنگامي كه ديگران سخن مي گويند و با تمام وجود از بستني شكلاتي لذت مي بردم
.اگر خداوند به من كمي زندگي مي داد، به سادگي لباس مي پوشيدم، صورتم را به سوي خورشيد مي كردم و نه تنها جسم كه روحم را نيز عريان مي كردم.خداي من، اگر قلبي داشتم نفرتم را بر يخ مي نوشتم و منتظر طلوع خورشيد مي شدم. با اشك هايم گل هاي رز را آب مي دادم تا درد خارها و بوسه ي گلبرگهايشان را احساس كنم.
خداي من، اگر كمي ديگر زنده بودم نمي گذاشتم روزي بگذرد بي آنكه به مردم بگويم كه چقدرعاشق آنم كه عاشقشان باشم.هر مرد و زني را متقاعد مي كردم كه محبوبان منند و همواره عاشق عشق زندگي مي كردم.به كودكان بال مي دادم امَا به آنها اجازه مي دادم كه خودشان پرواز كنند. به سا لخوردگان مي آموختم كه مرگ نه در اثر پيري كه در اثر فراموشي فرا مي رسد.
.آه انسان ها، من اين همه را از شما آموخته ام. من آموخته ام كه هر انساني مي خواهد بر قلَه كوه زندگي كند بي آنكه بداند كه شادي واقعي ، دركِ عظمت كوه است. من آموخته ام زماني كه كودكي نوزاد براي اولين بار انگشت پدرش را در مشت ظريفش مي گيرد، براي هميشه او را به دام مي اندازد.من ياد گرفته ام كه انسان فقط زماني حق دارد به همنوع خود از بالا نگاه كند كه بايد به او كمك كند تا بر روي پاهايش بايستد. از شما من جيزهاي بسيار آموخته ام كه شايد ديگر استفاده ي زيادي نداشته باشند چرا كه زماني كه آنها را در اين چمدان جاي مي دهم، با تلخكامي بايد بميرم
قسمتی از وصیت نامه گابریل گارسیا مارکز

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۳, جمعه

ز تعارف کم کن و بر مبلغ افزای

روز کارگر ، روز معلم ، روز پرستار و .....و و ووووووووووو چه شعار گونه به نظر می رسد و چقدر ما مهرورزیم و به افراد زحمتکش خود فقط در لابه لای کلمات (آنهم گاهی ) ارج می نهیم !!!
ایکاش که همه اینها فقط شعار نبود مثل همان شعار مهرورزی . با واژه ها و شعار ها که شکم سیر نمیشود . کارگری که در عسلویه به خاطر پایین بودن کیفیت و کمیت غذایش اعتراض می کند و در ازای آن از کار اخراج می شود و یا کارگرانی که ماه ها می گذرد و هیچ حقوقی دریافت نمی کنند و از ترس اخراج شدن دم فرو می بنندد . کارگری که خود و خانواده اش گرسنه اند و کارگری که در بند است و کارگری که صدایش به جایی نمی رسد و هر گز از او بدرستی تجلیل نمی شود باید دلش فقط به واژه روز کارگر یا روز معلم و غیره خوش باشد ؟.
راستش اول اومدم و روز کارگر و روز معلم را تبریک گفتم ولی بعد با خودم فکر کردم چه تبریکی و چه روزی ؟؟؟؟اصلا تبریک برای موقعیه که چیزی برای تو مبارک باشه . برای این زحمتکشان ما چه چیزی مبارکه ؟.مناسبتی که این تبریک را توجیه کنه پیدا نکردم
اول ماه می در همه جهان بطور همزمان جشن روز کارگر برپا می شود ولی این روز برای کارگر ایرانی که حتی به او اجازه یک گلگشت ساده همراه با خانواده خود داده نمی شود و نیروی انتظامی در آن روز تمام نیروهای خود را بسیج می کند تا اقتدار خود را به نمایش بگذارد ، و یا برای کارگرانی که ماه هاست حقوق ماهیانه خود را دریافت نکرده اند تا نانی بر سر سفره خانواده خود ببرند و یا کارگرانی که به جرم مطالبه حق صنفی خود باز داشت شده اند ، شاید هیچ مفهومی نداشته باشد و نه تنها در مورد کارگران بلکه در مورد تمام صنفها این قضیه صدق می کند . مگر با معلمان رفتاری بهتر شده است ؟
یادی می کنیم از کارگر دور از خانه ، آقای اسانلو ، کارگری که برای رساندن صدای کارگران سندیکای خود به گوش مسئولین مدت یکسال است که در زندان به سر می برد .به امید روزی که کارگران و دیگر حق خواهان را در بند نبینیم و باشد که آنروز را به نام تمامی زحمتکشان گرامی بداریم
ایکاش نویسنده بودم و می توانستم آنچه در دلم می گذرد را برای این عزیزان بنویسم ولی افسوس...که میسر نیست

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

روز و هفته کارگر ومعلم بر کارگران و معلمان عزیز مبارک باد

در واقع تاریخچه روز معلم به اردیبهشت سال 40برمیگردد . در چنین روزی دکتر ابوالحسن خانعلی 29 ساله در جریان اعتصاب و تجمع معلمان در مقابل مجلس ، کشته شد .
وی فارغ التحصیل دانشگاه تهران بود و همزمان با گذراندن دوره دکترای خود در دبیرستانهای تهران فقه و عربی تدریس می کرد .
در روز 18 اردیبهشت ماه معلمان با صدور قطعنامه ای ، روز 12 اردیبهشت ماه را به یاد معلم شهید دکتر خانعلی ، روز معلم اعلام کردند . مراجعه شود به باز خوانی یک اعتصاب
روز جهانی کارگر بر همه کارگران عزیز گرامی باد