۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

سالهای بدون او

از 27 اردیبهشت خاطره خوبی ندارم و روزهای حول وحوش آن یه جورایی اذیتم می کنه هر چند که نخوام به روم بیارم . شش سال گذشت چه زود ولی نه آنچنان آسان همراه با بغض های فرو خورده و گاهی آشکار . پس ازگذشت اینهمه سال انگار مجبوری که قبول کنی و حالا دیگر می پذیری که زندگی همواره جریان دارد حتی اگر عزیزترین کس را از دست بدهی . باید حقیقت را پذیرفت حتی اگر تلخ باشد . دلتنگی ها را نمی توان نادیده گرفت ولی به قول سهراب سپهری زندگی خالی نیست ، مهربانی هست ، سیب هست ، ایمان هست . آری تا شقایق هست زندگی باید کرد . کسانی هستند که به مهربانی ما نیاز دارند پس می توانیم این محبت را با آنها به اشتراک بگذاریم و این سیب زندگی را با آنهایی که نیاز دارند قسمت کنیم و نگذاریم که این سیب بماند و بلااستفاده بگندد .

۱ نظر:

Unknown گفت...

راستش فرخنده جان ما هم تجربه اي تلخ مشابه شماداريم. خيلي احساس مشتركي است ما هم سعي مي كنيم كه به آن روز كه نزديك مي شويم به روي خودمان نياوريم اما گيج ميشويم و پريشان و بي حوصله ولي جايي خواندم كه اگر ميخواهيد غم بزرگي را فراموش كنيد به كارهاي بزرگ دست بزنيد. خود راغرق كار و ساختن كارهايي كه دوست مي داريد بكنيد.
قربونتون