۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

کمای یکساله به پایان رسید

دو روز بود به خاطر نازنینی حالم بسیار بد بود . دو روز بود که مثل روح سرگردان یا تو خونه راه می رفتم و یا پشت کامپیوتر میخکوب شده بودم . تا اینکه بطور کاملا اتفاقی با دوستی تازه آشنا در دوردستها تونستم وبلاگمو بعد از یکسالی راه اندازی کنم . نمی تونم بگم که این کار برام چقدر با ارزش بود و چقدر به من کمک کرد تا بتونم کمی احساس آرامش کنم . چقدر دلم برایش تنگ شده بود وقتی تونستم صفحه وبلاگم را باز کنم انگار تازه شده بودم . درست موقعی به دادم رسید که از نظر روحی بنا بدلایلی بهم ریخته بودم . همه مطالب را از اول تا به آخر بازخوانی کردم . همه برایم تازگی داشت ودر عین حال مرا به همان زمان باز می گرداند . همه اون روزها برایم تداعی شدند . مطلب دستگیری محبوبه را می خواندم بعد و بعد و بعد و تا اونجاییکه عید باز محبوبه گرفتار شد و در پی آن مادری که بیمار بود فقط توانست در آخرین لحظات محبوبه را چند ساعتی ببیند و داشتم به این فکر می کردم که حالا هم دوباره محبوبه در زندان است و پدر بیمارش چشم انتظار او نشسته وداشتم به این فکر می کردم اگر خدای نکرده دوباره این اتفاق برایش تکرار شود چه خواهد شد ؟؟؟؟ داشتم به امیر فکر می کردم که روز اعدامش را نوشته بودم در یک روز زمستانی که دم اوین رفته بودیم و تونستیم مهلتی برایش بگیریم و همانجا من با مادر مقتول صحبت کرده و شماره تلفن گرفتم و همین شد باب آشنایی و رفتن به در خانه و باقی قضایا که در نهایت منجر به رضایت شد و الان امیر آزاد شده و به زندگی عادی باز گشته است که البته هنوز ما و جامعه وظیفه ای در قبالش داریم تا اون بتونه روزهای حبس را که در سنین نوجوانی گذرانده فراموش کنه . به علی فکر می کنم که به تنها جایی که تعلق نداره زندانه ولی متاسفانه اولیای دم یعنی پدر مقتول هنوز روی حرف خودش پافشاری می کنه . به علی فکر می کنم که چگونه به این مهلکه راه پیدا کرده و دیگه نمی تونه از اون بیرون بیاد . به اونی که اگر این اتفاق برایش نیفتاده بود شاید الان ..........و هزاران شاید دیگه . امشب به همه اون اتفاقاتی که تو اون دوسالی که نوشته بودم دارم فکر می کنم . سال 88 سال عجیبی برای همه ما بود دلم می خواست که می تونستم همه اون اتفاقات را آنطور که باید بیان می کردم . خوب می تونم ولی لابد اینبار خودم هم فیلترمیشم .
27/3/89

۱ نظر:

.I گفت...

khoshhalam ke dobare inja minevisi Farbanou-ye man! hamishe ghavi o por-mehr o Madar bemuni! XXX