۱۳۸۶ آبان ۱۳, یکشنبه

! ! ! روز دانشجو

امروز صبح که بیدار شدم و طبق معمول بطرف آشپزخانه آمدم چشمم به تقویم افتاد و نوشته روی صفحه امروزش : 13 آبان روز دانشجو ! چه مناسبت با مسمایی ! کدام دانشجو ؟ همان دانشجویی که در بندش می کشید و یا از تحصیل معلقش می کنید . چرا که حق زندگی مطابق با شانش را می خواهد . چون برابری حقوقش را می خواهد ؟ مگر مازیارها و دلارام و امیر ها چه می خواستند ؟ مگر آن سه دانشجویی که ماههاست در زندان شکنجه می شوند چه می خواهند ؟ شاید هم زندان نوعی دانشگاه است و ما نمی دانیم ! ؟ یک روز هم در سال بنام روز پزشک نامگذاری شده است در آنروز جواب مادر و پدر دکتر زهرا را که با خون دل یک پزشک وظیفه شناس به جامعه تحویل داده بودند را چه خواهید داد ؟ همه ما فرزند داریم و خوب می دانیم که برای به ثمر نشستن آنها چه رنجهایی کشیده شده ، آیا انصاف است که به همین سادگی زندگی را از یک انسان گرفت ؟ جملات توی ذهنم رژه می روند ولی متاسفانه نمی توانم آنطوریکه باید ، احساسم را بیان کنم . فقط می دانم که مدت 2 هفته است که برای خیلی چیزها با خودم کلنجار می روم . دوستی می گفت که داریم کم کم به شنیدن روز مره این نوع اخبار عادت می کنیم و دارد برایمان عادی می شود . در جواب این دوست گفتم مگر می شود مرگ دکتر زهرا ها یا دستگیری بهترین فرزندانمان برایمان عادی بشود !؟ عادی شدن این مسائل مساویست با مرگ احساس انسانیت در مردم.

هیچ نظری موجود نیست: