۱۳۸۶ آبان ۱۶, چهارشنبه

به کدام یک می شود فکر نکرد ؟

در این دو سه هفته اخیر هر چی دنبال سوژه ای می گردم که خوشحال کننده باشد پیدا نمی کنم . من اصلا نویسنده خوبی نیستم ولی حقیقتش وقتی خوب به دور و برم نگاه می کنم چیزی نمی بینم که باعث انبساط خاطر خودم و دیگران بشه . تمام اخبار این چند هفقته اخیر که باهاش مواجه بودم یا مرگ ناگهانی یکی از آشنایان بود یا مسئله دکتر زهرا و دستگیری مازیار ها و حالا هم حکم عروس خانم گل ما دلارام .......... آخه اینم شد زندگی ؟! ! منی که تازه در دهه 50 می خوام نویسنده بشم انصافه که همش با این سوژه ها مواجه بشم ؟! ! ! ! !
مگه میشه این اخبار رو شنید و بهشون فکر نکرد ؟ آخه من چطور می تونم به دلارام دوست داشتنی با خنده های شیرینش و به حکم ناحقی که برایش صادر شده یا به مازیاری که الان به جای بودن در دانشگاه در سوییت بند 209 اوین به سر می برد ، فکر نکنم ؟ دلارامی که از حق من و امثال من دفاع کرده و دلارامی که همدم بچه های بم در سخت ترین شرایط بود و در حقیقت وظیفه ای که من نوعی بعنوان مادر داشته ام را به تنهایی بر دوش کشیده . نه این حق دلارام نیست دلارامی که همه کودکان بم و کودکان کار از او به نیکی یاد می کنند . این است پاسخ اینهمه عشق به مردم و تلاش بی وقفه برای بوجود آوردن عدالت و برابری ؟ آری دلارام جان ما نیز بعنوان مادران شما قسم می خوریم که بر هیچ تبعیضی گردن ننهیم .

هیچ نظری موجود نیست: