۱۳۸۷ فروردین ۲۲, پنجشنبه

آنجا جای تو نیست ، آنجا سزاوار تو نیست

هستیت در دوست داشتن معنا پیدا می کند و به شوق دوست داشتنهایت زنده ای و آنها را به وضوح بین همه انسانها تقسیم می کنی . جرم تو پرستش سرزمینت و مردم سرزمینت است . جرم تو فکر کردن به راحله ها و آسیب دیدگان اجتماعی است . جرم تو به درد آمدن دلت از درد بی پناهان و آنهایی که حقوقشان پایمال می شود، است . آنروز که تو دستگیر شدی آسمان داشت گریه می کرد و همزمان نیز یارانت ....نه برای دلتنگی که فراغ ، طولانی نبود بلکه برای ناسپاسی ، که زخم عمیقی به دل می گذارد.
آنجا جای تو نیست و سزاوار تو نیست . در اینجا همه چشم براهت هستند ، زنان بی پناه همه امیدشان به توست و دراین بیرون همه به تو نیاز دارند. تو مادرانه به تمام فرزندان اجتماعیت عشق می ورزی وانعکاس آنرا می شود در نگاه تک تک آنها ببینی . فرزندانت ، نه فقط آزاده و یاور بلکه همه آنهایی که تو به گردنشان حق مادری داری نگرانت هستنند .
هر لحظه از فکر اینکه تو در آن سلول از فعالیتهایت به دور هستی عذاب می کشم ولی چون استقامتت را ایمان دارم می دانم که خوب از پسش بر خواهی آمد .
آنجا جای تو نیست و دستبند سزاوار دستهای تو نیست که حتی دیدنش در عکس نیز قلب دوستدارانت را به درد می آورد . به قول همسر نازنینت ، باید به جای دستبند به دستهای تو بوسه زد ، چرا که او خوب می داند در این چند ساله زندگی پر ثمرت چه کارهای نیکی که با این دستان انجام ندادی .
می دانم دلت بخصوص برای ایلیای کوچولو تنگ شده و حتما هم که بهانه تو را خواهد گرفت . هر چند که دیدن چشمان اشک آلود آزاده عزیز هم برایت آسان نبود ولی مثل همیشه مقاوم و مادرانه از پس این کار بر آمدی . حتما در فکر همسر بیمارت هستی . تو کانون خانواده ای و حتما به زودی به آغوش عزیزانت برخواهی گشت . آنها به تو افتخار می کنند همچنانکه حتما تو به داشتن این چنین همسرو فرزندانی افتخار می کنی . البته نه تنها تو بلکه جامعه به داشتن این چنین مردانی باید به خود ببالد . مردانی که مثل کوه استوار در پشت همسرانشان قرار می گیرند
به امید اینکه بزودی تو را دوباره در میان دوستان و یارانت ببینیم منتظرت می مانیم چرا که به استقامتت ایمان داریم .

۳ نظر:

ناشناس گفت...

your simple & kindness article is beautiful &fine i hope khadig as soon as will be free

ناشناس گفت...

دوست عزیز
حسن نیت شما را در نوشتن این پست کاملا درک میکنم ، ولی با این گونه ادبیات مشکل دارم .
شما مینویسید : آنجا جای تو و سزاوار تو نیست .دستبند سزاوار دستهای تو نیست.
آیا واقعا زندان سیاسی ، جای کسی هست و سزاوار کسی است ؟
آیا کسی را در جایی از ایران میشناسید که سزاوار به دست داشتن دستنبد برای اندیشه ای متفاوت و سزاوار زندان برای اعتراض باشد ؟
وقتی که کسی را سزاوار نمیدانیم ، در مقابل کسانی را سزاوار میدانیم دوست عزیز .
جای انسان معترض در زندان نیست. هیچ انسانی به خاطر اندیشه و اعتراضش نباید دستبند به دست راهی زندان شود.

ناشناس گفت...

دوست عزیزم مهشید جان ممنون از توجهت نسبت به نوشته من .وقتی میگوییم آنجا سزاوار تو نیست در اینجا فقط منظور این شخص خاص است وگرنه ما به هیچ معترضی از قبیل دانشجو و یا فعال مدنی مجرم نمی گوییم و زندان را فقط جای مجرمین می دانیم . درود بر شما و تمام کسانیکه خواهان حق و عدالت هستند