۱۳۸۷ مرداد ۳۱, پنجشنبه

دردهای ناگفته

سخن گفتن برایش آسان نیست ولی بدون مقدمه شروع به حرف زدن می کند . از من می پرسد : می تونی احساس کسی را که در زندگی نتونسته کاری را که دوست داشته برای عزیزاش انجام بده چیه ؟
نه ! نمی تونم بگم که عذاب وجدان دارم چرا که معتقد به این نیستم که کوتاهی کرده باشم ولی این حسی که در من هست بد تر از عذاب وجدانه
می تونی درک کنی اگر عملکردت در زندگی مخالف اعتقاداتت باشه چه زجر دوجانبه ای را متحمل میشی ؟
می تونی حس کنی چه دردی وجودت را در بر می گیره وقتی وظایفت را و باید ها و نباید ها را به هر دلیل از زبان کسانی بشنوی که دوستشان داری و یا در رفتارشان این کمبود را حس کنی ؟
نه ! شاید هرگز به این موضوع فکر هم نکرده باشی ولی سالهاست که من با گوشت و پوست و استخوانم این درد را حس کرده ام و می توانم به جرات بگویم که با این حس نفرت انگیز انس گرفته ام . قبول دارم و به تمام افکار و به درستی حرفهایشان ایمان دارم ولی
بغض راه گلویش را می گیرد . دستش را می فشارم و سعی می کنم که قوت قلبی بهش داده باشم ، می گویم ولی چی ؟؟؟؟ آهی کشیده و می گوید ولی کسی از من نمی پرسد پس سهم من از زندگی چه می شود ؟ هر چند که انتخاب خودم بوده باشد

۴ نظر:

ناشناس گفت...

bename khdavandi ke dr dar kamine setamgaran ast
yadetan bashad ke
dar naomidi basi omid ast
payan shabe siah spid ast

ba ehtramate ghalbi jila

ناشناس گفت...

bename khdavandi ke dr dar kamine setamgaran ast
yadetan bashad ke
dar naomidi basi omid ast
payan shabe siah spid ast

ba ehtramate ghalbi jila

ناشناس گفت...

bename khdavandi ke dr dar kamine setamgaran ast
yadetan bashad ke
dar naomidi basi omid ast
payan shabe siah spid ast

ba ehtramate ghalbi jila

ناشناس گفت...

bename khdavandi ke dr dar kamine setamgaran ast
yadetan bashad ke
dar naomidi basi omid ast
payan shabe siah spid ast

ba ehtramate ghalbi jila