۱۳۸۷ آبان ۳۰, پنجشنبه

تئاتر تجربی یا تجربه تئاتر ؟؟؟؟؟

چند هفته ای هست که داریم یک کار تئاتر تجربی با گروهی از دوستان انجام می دیم . تجربه جالبیه بخصوص دو هفته هست که تمرینهای بدنی و صوتی را شروع کردیم . حالا نمی دونم قراره ما تجربه تئاتر کنیم یا آقای کارگردان باید تجربه کار با مادران را پیدا کنند . فرقی هم نمی کنه هر دو صورتش به نظر جالب می آد . تا اینجاش هم خداییش داره خوب پیش می ره . امروز تمرین صوتی داشتیم و قرار شد که برای هفته بعد احساس خودمونو از تمرینات بنویسیم . تو خیابون ظفر از ماشین سوسن پیاده می شم و سر راهم به خونه طبق معمول از چند جا خرید می کنم ولی همواره در ذهنم صدا ها را تمرین می کنم و با خود می گم که امشب حتما باید به اکرم که امروز نتونست تو کلاس حاضر بشه زنگ بزنم و بهش بگم که این صدا ها را تمرین کنه . در ذهنم اکرم را مجسم می کنم که در حین تمرین صدا ها شیطنت می کنه . دارم با خودم فکر می کنم : انگار راستی راستی داریم به یه جایی می رسیم اگر تلاش کنیم ، هر چند پروانه داشت می گفت که می ترسم بعد از شش ماه به جای اینکه ما چیزی یاد بگیریم نریمان اون چیزی روهم که بلده یادش بره ، ولی نه فکر کنم قسمت این بود که استعدادهای نشکفته ما بعد از 50 سال به دست نریمان کشف بشه ….. به هر حال حس خوبیه . از مغازه که بیرون میام بی توجه به سنگینی دستم همینطور که در افکار خودم غرق بودم موقعی به خودم اومدم که دیدم دارم تقریبا با صدا اصوات لالا ر- لالا ر- لالا رو – را ادا می کنم . خنده ام گرفته بود ولی خوشبختانه کوچه کاملا خالی بود .....

هیچ نظری موجود نیست: