۱۳۸۷ آذر ۱۱, دوشنبه

اینجا سرزمین شیواها و زهرا ها نیست !!!!!

نازنین جان می گویی هرگز به فکرمان رسیده که این سرزمین مال ماست ؟ وبلاک من
آری نازنین جان اینجا سرزمین من و تو نیست اینجا سرزمین شیوای 5 ساله و فریبای 10 ساله که برای گرم کردن دستهایشان باید دستکشهایشان را برای رفتن به میهمانی نگه دارند نیست چرا که شیوای پنج ساله خوب می داند که مادرش با چه مشقتی پولی بدست آورده و آن دستکشها را برایش تهیه کرده است و او باید به خوبی از آنها مراقبت کند و یا اگر این سرزمین مال زهرای 9ساله بیماربود که مبجور نبود برای عملش صبر کند . آری می دانم این سرزمین مال کسانی هست که انگور را اگر حبه ای 5000 تومان هم باشد می خورند و یا کسانی که پدرانشان برای بدست آوردن دل فرزندانشان برای آنها ماشینهای چند میلیونی می خرند . اینجا سرزمین بچه دروازه غار نیست که به خاطر این که قادر به پرداخت شهریه 50 هزار تومانی مدرسه دولتی نیست باید از دادن امتحان محروم شود . آری سرزمین من و تو علم و سواد لازم ندارد و آن کودکی که محکوم به فقر هست باید همیشه با فقر دست و پنجه نرم کند چرا که او مجبور است اگر استعدادی هم دارد آن استعداد را نشکفته پرپر کرده و یا در نطفه خفه کند آری چون پدر او ثروت باد آورده ندارد او محکوم است که کودک خیابانی باشد و کودک خیابانی باقی بماند و این روند سلسله مراتب ادامه خواهد داشت و این عدالت نیست . ولی من و تو هستیم که باید این سرزمین را از آن شیوا ها و فریبا ها کنیم . آری این سرزمین مال من و تو نیست این سرزمین از آن مردان است چرا که اگر فاطمه را شوهرش به جرم رابطه با کسی می کشت هرگز اعدام نمی شد و کسی از اولیای دم سئوالی نمی کرد ولی فاطمه باید به جرم دفاع از ناموس خود اعدام شود . آری گله از اولیای دم نمی توان کرد و این گله و شکایت را باید از قانون کرد ، از قانونی که یکطرفه قضاوت می کند قانونی که باید بازنگری شود .

هیچ نظری موجود نیست: