۱۳۸۷ خرداد ۲۰, دوشنبه

مزه خوشمزه بخشش

امروز با شهلا برای رفتن به دفتر وکیل بهنود قرار داریم . ساعت 6از خواب بیدار میشم تا بتونم ساعت 7از خونه خارج بشم . ترجیح می دم سر ساعت و یا حتی کمی زودتر از موعد سر قرار حاضر بشم . قهوه تلخی را مزه مزه می کنم در حالیکه رفتار خانواده مقتول را با یک خانم بسیار شریف که برای صحبت پیش آنها رفته بود، از نظر می گذرانم . با خود فکر می کنم و خودمو جای خانواده مقتول می ذارم . نه هرگز انتقام نمی تونه انسان را آروم کنه ، حتی اگر تظاهر به آرامش هم بکنه ولی وجدان را نمیشه کاریش کرد .
ساعت 7 خانه را به مقصد دفتر وکیل ترک می کنم و طبق معمول 20 دقیقه ای زودتر از ساعت قرار به محل می رسم . خوب این که اشکالی نداره کمی پیاده روی می کنم و در افکارم که صبح نا تمامش گذاشته بودم ، غرق میشم .
پدری که فرزند خود را در این راه از دست دادی ، چگونه می تونی جان فرزند دیگری را ازش بگیری ؟ آیا واقعا فکر می کنی بعد از قصاص به آرامش خواهی رسید ؟ بیا و حد اقل با خودت صادق باش و با وجدان خودت ! بیا با زندگی بخشیدن به " به اصطلاح قاتل پسرت " آرامش را به خانواده ات برگردان .
همینطور که در افکار خودم غرق شده بودم انگار با هر تفکری که به ذهنم راه پیدا می کرد میمیک صورتم نیز تغییر پیدا می کرد و اینو از نگاه رهگذران متوجه شدم . در خیالم کمی با پدر مقتول و مادرش که هرگز ندیدمشان ، بحث می کردم . گاهی حق را به آنها می دادم ولی در نهایت از آنها می خواستم که بیشتر تامل کنند تا خدای ناکرده پشیمانی بار نیاید
. بیایید با خود صادق باشیم ، چرا که آنها هر دو به یک نسبت مقصر بودند . ولی نه ، هیچکدام از آنها مقصر نیستنند بلکه مقصر جامعه است و ما بزرگان که نتوانستیم احساسات فرزندانمان را بدرستی کنترل کنیم . این اتفاق می توانست دقیقا برعکس باشد ، بیا و کمی خودت را جای پدر بهنود بگذار آیا با اعدام بهنود و یا بهنودها فرزند تو زنده خواهد شد ؟؟؟؟ جواب روح آزرده او را چگونه خواهی داد ؟؟؟ به تو پدر ، مادر و برادر التماس می کنیم کمی بیشتر تامل و تعمق در اینکار شاید گشایش راه بهتری باشد که در آینده سر مشق دیگران نیز قرار بگیرد . همانطور که مشغول جر و بحث خیالی با این خانواده هستم ، شهلا را می بینم که از تاکسی پیاده می شود . با هم وارد کوچه شده و راهی دفتر وکیل می شویم .
وکیل بهنود مانند خیلی از وکلا که برای اینگونه پرونده ها تلاش می کنند انسان بسیار شریفی به نظر می رسد . بعد از صحبت در مورد پرونده و جزئیات آن و قرار انجام یک سری کارها ، دفتر کار وکیل را ترک می کنیم . آنقدر تحت تاثیر جریان قرار گرفته بودیم که اصلا نفهمیدیم فاصله یکی از خیابانهای بالای یوسف آباد را تا خیابان زرتشت ، چگونه با پای پیاده طی کردیم و در مورد چگونگی اینگونه اتفاقات و قوانین بسیار صحبت کردیم .
آیا خواهیم دید روزی را که قانون ، مجازات قصاص برای کودکان زیر 18 سال را لغو کند ؟ خواهیم دید روزی را که درکشور ما خشونت را با خشونت جواب ندهند ؟ یعنی اعدام نه !!!!!!!!!!! سنگسار نه !!!!!!!!!! در یک کلمه کشتن نه !!! بیایید راه بهتری برای اصلاح جامعه پیدا کنیم ، چرا که در این مدت زمانهای مدید از اینراه نه تنها نتیجه ای حاصل نشده بلکه خشونت بیشتر در جامعه رواج پیدا کرده است . اینها همه آسیب دیدگان اجتماعی هستند و باید اصلاح شوند نه اعدام .
بیایید همه آنها را به چشم فرزندان خود نگاه کنیم وبرای آنها احساس مسئولیت بیشتری بکنیم چرا که اینان آینده سازان این مرز و بوم هستنند.
.به امید روزی که خشونت را با خشونت جواب ندهیم و این فرهنگ در جامعه ما همگانی شود .

۱ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
راست می گید. اعدام هیچوقت مشکلی رو حل نکرده که هیچ، خودش یک مشکل بزرگه. تلاش شما قابل تقدیره. براتون نیروی زیاد، سلامتی و رضایت خاطر آرزو می کنم