۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

موش کوچولو جای خود را به گاو می دهد

آخرین برگ از تقویم بد جوری داره بهم دهن کجی می کنه . نمی دونم بتونم طاقت بیارم تا قبل از تحویل سال اون یک ورق باقیمانده را نکنم . عدد 30 انگار که چیزی برای گفتن داره هر چند که نمی دونم بعد از ساعت 15 و 13 دقیقه و 39 ثانیه تکلیف این عدد 30 چه خواهد شد؟ و اون چند ساعت باقیمانده چگونه محاسبه خواهد شد ؟ با وجود این داره بد جوری لج منو در می آره انگار داره بهم یاد آوری می کنه که : خوب اینهم از سیصد و شصت و پنج روز !!! تموم شد . ها ! تونستید کاری کنید ؟؟؟ تو کاری که پیش گرفته بودید موفق بودید ؟ راستش رو بخواهید وجدانا بگم نه . آخه به این برگ تقویم که هر روز شاهد فعالیت هامون بود که نمی تونم دروغ بگم . پس واقعا نه ! ! وگرنه امروز حال و هوای من باید طور دیگری بود. هر چند که در این روزهای پایانی سال دل مادر حسین ترنج شاد شد و او با بخشیده شدن تولدی دوباره یافت ولی هنوز دل خیلی از مادرها در این روزها نگران سرنوشت فرزندانشان است ، پس کارهای زیادی تا رسیدن به عید واقعی در پیش رو داریم . < عید ما روزی بود کز ظلم آثاری نباشد > و عید ما روزی بود کز اعدام کودکان آثاری نباشد . به امید سالی پر از برکت، سلامتی و عاری از خشونت و بند و اعدام

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با عرض تبریک برایتان در سال جدید تندرستی و موفقیت آرزومندم.

Neginete گفت...

آن هم چه گاوهایی...!
نوروزت مبارک مامان. بدون تو بهار یک رنگ دیگه‌است. زود برگردی خونه...امید اول بهاری ما رو باش!